مـــــافـــــیــــای دبــــیـــرســـــتــــان
مـــــافـــــیــــای دبــــیـــرســـــتــــان
پــــارت①②
هانا: های کوکی.. حالت چطوره؟ ات رو که اذیت نکردی نه؟
کوک: نه باید باهات حرف بزنم و از اتفاق های گذشته بهت بگم تو توی کدوم هتلی؟
هانا: توی هتل***(اسمش و خودتون تصور کنید)
کوک: میام دنبالت
وقتی رسیدم به هتل دنبال یه دختر کوچولوی قد کوتاه و کیوت بودم اما بعدش دیدم یه دختر قد بلند با چشمای کشیده و هات داره صدام میکنه
فهمیدم که اون هاناست و انقد تغییر کرده بود
تا اونجایی که میدونم هانا قبلا روم کراش داشت اما من به ات پیشنهاد دادم اما حالا منم روی اون کراش زدم
(و این گونه شد که کوک و هانا به هم رسیدن)
من هنوز روی ات یکم کراش دارم اما هانا هم دوست دارم نمیدونم خوشحال باشم یا ناراحت
کسی که دوستش داشتم با یکی دیگه ازدواج کرده به خاطرش ناراحتم اما من دارم ازدواج میکنم پس باید خوشحال باشم
ویو فردا ات
برای هانا لوکیشن فرستادم که بیاد بعد خودم اماده شدم جین هم داشت تلویزیون میدید
بعدش به کمک جین ناهار درست کردیم و منتظر بودیم اماده بشه مه زنگ در به صدا در اومد و رفتم بازش کنم اما دیدم کوک هم همراه هانا اومده
ات: سلام بچه ها خوش اومدین هانا خیلی دلم برات تنگ شدت بود دختر
جین: سلام
جونگکوک: سلام به همه
هانا: سلام ات خیلی دلم برات تنگ شده بود خواهریییی
ات: بیاید بشینید بچه ها
~~
پــــارت①②
هانا: های کوکی.. حالت چطوره؟ ات رو که اذیت نکردی نه؟
کوک: نه باید باهات حرف بزنم و از اتفاق های گذشته بهت بگم تو توی کدوم هتلی؟
هانا: توی هتل***(اسمش و خودتون تصور کنید)
کوک: میام دنبالت
وقتی رسیدم به هتل دنبال یه دختر کوچولوی قد کوتاه و کیوت بودم اما بعدش دیدم یه دختر قد بلند با چشمای کشیده و هات داره صدام میکنه
فهمیدم که اون هاناست و انقد تغییر کرده بود
تا اونجایی که میدونم هانا قبلا روم کراش داشت اما من به ات پیشنهاد دادم اما حالا منم روی اون کراش زدم
(و این گونه شد که کوک و هانا به هم رسیدن)
من هنوز روی ات یکم کراش دارم اما هانا هم دوست دارم نمیدونم خوشحال باشم یا ناراحت
کسی که دوستش داشتم با یکی دیگه ازدواج کرده به خاطرش ناراحتم اما من دارم ازدواج میکنم پس باید خوشحال باشم
ویو فردا ات
برای هانا لوکیشن فرستادم که بیاد بعد خودم اماده شدم جین هم داشت تلویزیون میدید
بعدش به کمک جین ناهار درست کردیم و منتظر بودیم اماده بشه مه زنگ در به صدا در اومد و رفتم بازش کنم اما دیدم کوک هم همراه هانا اومده
ات: سلام بچه ها خوش اومدین هانا خیلی دلم برات تنگ شدت بود دختر
جین: سلام
جونگکوک: سلام به همه
هانا: سلام ات خیلی دلم برات تنگ شده بود خواهریییی
ات: بیاید بشینید بچه ها
~~
۱.۹k
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.