MaahBanafsham

#Maah_Banafsham

#part118

داشتم به صفحه گوشی نگاه میکردم
ولی اینبار با خنده
میدونستم کارم درست نبود
ولی اگه دیانا میفهمید کلم کنده بودد
به ادامه کارام رسیدم
نمیدونم چقدر گذشته بود که گوشیم زنگ خورد
_جان نیکا سریع بگو
-حاجی ساعت ۱۰ شبه ما میخایم بریم خونه
دیگه صدای بابای منو مامان محشاد در اومده
یه دفعه با تعجب گفتم
_۱۰ شبببب
-بله جناب
_باشه نیم ساعت دیگه اونجام
-حله فقط زود
بعد این حرفش سریع قط کردم و وسایلمو ور داشتمو رفتم
دیدم فقط عسل نشسته
_چرا اینجا نشستی
…داشتی به کارات میرسیدی گفتم بعد مدتها اومدی دیگه صدات نکنم
_عسل زنم کلمو میکنه چی میگی
…ویو مگع ازدواج کردیییی
_فعلا صیغه ایم
…دختر خوبیه
_فرشتست فرشته اصلا یچی میگم یچی میشنوی
…ویییی مبارکتون باشه خیلی خوشحال شدم
_ایشالا نوبت خودت،عروسیمون بیا دیانا گلو پرت کنه برا تو بختت باز بشه(خنده)
…کوفت
_وای دیرم شد پاشو بریم
…اوکی
_میای خونه ما
…نه باید برم خونه خودم کار دارم
_باشه پس من رفتم
…اوکی خدافظ
جوابشو ندادم
و سریع رفتم پارکینگ
خداروشکر خیابون خلوط بود
راه نیم ساعته رو تو بیست دقیقه طی کردم
ریموتو زدم و در حیاط وا شد
رفتم داخل که سریع یکی از بادیگاردا اومد سمتم...
دیدگاه ها (۸)

هیتررررررررررررررررررررررر اردیااااااااااا

بچه ها دکترم نمی تونم پست بزارم پست بعدو نگاه کنین ببخشید ...

#Maah_Banafsham ‌#part117‌…ارسلاننن_دروغ میگم مگهسرشو انداخت...

#Maah_Banafsham ‌#part116‌…چشمو بدون حرف دیگه ای رفتم تو اتا...

P¹¹ویو تینا از خواب با صدای دوش حمام بیدار شدم - آه دوباره ج...

#چرا_ما2‌کلارا:وقتی آخرین حرفمو زدم دهنش و بست و منم کل حواس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط