من هفت تا ددی دارم
❤❤❤❤❤❤❤
#من_هفت_تا_ددی_دارم 🚫🔥
#part_۲۰
من:آآآخخخخ
آخ بلندی گفتم و سرجام نشستم و دماغم رو گرفتم
گریم گرفته بود چون به شدت دماغم درد میکزد نامجون تا صدای گریم رو شنید به طرفم اومد و بلندم کرد
بالا میز نشوندم و دستم رو از از دماغم فاصله داد تا دستم رو دیدم لرزش بدنم شروع شد
بازم یاد اون اتفاقات وحشناک افتادم بازم یاد خونریزی های هر شبم
نامجون که فهمید از خون میترسم سریع با دستش جلوی چشم هام رو گرفت
رو به یکیشون داد زد:جعبه کمک های اولیه رو بیار
دماغم بشدت درد میکرد....بد ترین درد عمرم بود حتی از اون کتک هایی که با کمربند میخوردم هم دردش بیشتر بود
یکیشون رفت جعبه کمک های اولیه رو آورد تا نامجون پنبه رو به دماغم زد جیغ بلندی زدم
دماغم به شدن درد میکرد و میسوخت....نامجون دیگه دستی به دماغم نزد
و فقط فهمیدم رفت اون طرف و زنگ زد به یکی....
هق هق میکردم و گلوم و دماغم میسوختن چشم هام از شدت گریه میسوخت
آخه درد خیلی زیادی داشت....حدود 15 دقیقه بعد زنگ در خورد
جونگکوک به سمت در دوید و در رو باز کرد بعد چند دقیقه یه پسر جوون همراه جونگکوک وارد شو
#ANIL
@dady_2021
#من_هفت_تا_ددی_دارم 🚫🔥
#part_۲۰
من:آآآخخخخ
آخ بلندی گفتم و سرجام نشستم و دماغم رو گرفتم
گریم گرفته بود چون به شدت دماغم درد میکزد نامجون تا صدای گریم رو شنید به طرفم اومد و بلندم کرد
بالا میز نشوندم و دستم رو از از دماغم فاصله داد تا دستم رو دیدم لرزش بدنم شروع شد
بازم یاد اون اتفاقات وحشناک افتادم بازم یاد خونریزی های هر شبم
نامجون که فهمید از خون میترسم سریع با دستش جلوی چشم هام رو گرفت
رو به یکیشون داد زد:جعبه کمک های اولیه رو بیار
دماغم بشدت درد میکرد....بد ترین درد عمرم بود حتی از اون کتک هایی که با کمربند میخوردم هم دردش بیشتر بود
یکیشون رفت جعبه کمک های اولیه رو آورد تا نامجون پنبه رو به دماغم زد جیغ بلندی زدم
دماغم به شدن درد میکرد و میسوخت....نامجون دیگه دستی به دماغم نزد
و فقط فهمیدم رفت اون طرف و زنگ زد به یکی....
هق هق میکردم و گلوم و دماغم میسوختن چشم هام از شدت گریه میسوخت
آخه درد خیلی زیادی داشت....حدود 15 دقیقه بعد زنگ در خورد
جونگکوک به سمت در دوید و در رو باز کرد بعد چند دقیقه یه پسر جوون همراه جونگکوک وارد شو
#ANIL
@dady_2021
۲۵.۸k
۱۲ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.