*ادامه پارت ۵*انتقام
*ادامه پارت ۵*انتقام
پلیسا رسیدن/:
جونگ:سونبه *رفت پیش ات*
ووک:هان*اونم رفت پیش هان*
جونگ:ووک سونبه رو بگیر اون آسیب دیده
هان:کارآگاه ات خوبی؟*با نفس نفس زدن*
ات:من خوبم هیچیم نیس*همین رو گفت از هوش رفت*
بیمارستان/:
رعیس:هان ناراحت نشو
هان:چطور اون بهترین همکارم رو زد
رعیس :میگیریمش نترس
هان:بخدا نمیدونم چیکار کنم
بعد ی ساعت/:
*شوگا اومد بیمارستان و از هان پرسید*
شوگا:چو ات کجاس؟
هان:تو اتاق عمل ولی شما؟
شوگا:آها من دوستشم
هان:آها ولی از کی کارآگاه ات با پسرا دوسته؟
شوگا:*نگاهی چپ*
بعد سه چهار ساعت که ات اومد بیرون از اتاق عمل/:
شوگا:ات
هان:کارآگاه
*یک روز طول کشید ات به هوش بیاد وقتی به هوش اومد با خواب ترسناک بلند شد چون خودت ات نمیدونست داره خواب میبینه هی فریاد میکشید و اینا ولی شوگا از دستاش گرفت و ات بیدار شد*
شوگا:ات خوبی ؟
ات:*تکون دادن سر به معنی اره*
هان:مطمئنی؟
ات:کارآگاه هان شـ_شـ_شما اینجاچیکار میکنید؟
هان:نگران بودم این ی روز رو پیشت موندم
ات:شوگا تو چطور اومدی اینجا؟
شوگا:کارهام تموم شد و این خبر رو شنیدم زود خودمو رسوندم
ات:ممنون
شوگا:وظیفه س
هان:خب من برم ببینم مرخص میشی یا نه
ات:برو ممنون.*هان رفت*
شوگا:گوگولی من تو چرا باید با آدم بدا درگیر بشی قربونت برم
ات:من کوچولو نیستم
شوگا:تو هر چقدر هم بزرگ شی واسه من بچه ای
*خونه ات/:
هان:خب من برم که دیرم شده
ات:برو ممنون که پیشم بودی
هان:خواهش بای*رفت*
شوگا:میخوای پیشت بمونم ؟
ات:اله بمون
شوگا :اوکی میمونم
ات:بیا اول با رعیس زنگ بزنیم
شوگا:رعیس؟ چرا رعیس ؟
ات:خب بپرسم چیکار باید بکنم
شوگا:زنگ بزن خو*شوگا هم یکی از عضو گروه سونگ هیونگه*
مکالمه/:
ات:الو رعیس
هیونگ:چیزی شده؟ خوبی؟
ات:نگران من نباشید الان دستور چیه؟
هیونگ:هیچی ولی سیع کن به هان نزدیک تر شی
ات:چشم چیزی دیگه نیس؟
هیونگ:نه
ات:بای *قطع کرد*
پلیسا رسیدن/:
جونگ:سونبه *رفت پیش ات*
ووک:هان*اونم رفت پیش هان*
جونگ:ووک سونبه رو بگیر اون آسیب دیده
هان:کارآگاه ات خوبی؟*با نفس نفس زدن*
ات:من خوبم هیچیم نیس*همین رو گفت از هوش رفت*
بیمارستان/:
رعیس:هان ناراحت نشو
هان:چطور اون بهترین همکارم رو زد
رعیس :میگیریمش نترس
هان:بخدا نمیدونم چیکار کنم
بعد ی ساعت/:
*شوگا اومد بیمارستان و از هان پرسید*
شوگا:چو ات کجاس؟
هان:تو اتاق عمل ولی شما؟
شوگا:آها من دوستشم
هان:آها ولی از کی کارآگاه ات با پسرا دوسته؟
شوگا:*نگاهی چپ*
بعد سه چهار ساعت که ات اومد بیرون از اتاق عمل/:
شوگا:ات
هان:کارآگاه
*یک روز طول کشید ات به هوش بیاد وقتی به هوش اومد با خواب ترسناک بلند شد چون خودت ات نمیدونست داره خواب میبینه هی فریاد میکشید و اینا ولی شوگا از دستاش گرفت و ات بیدار شد*
شوگا:ات خوبی ؟
ات:*تکون دادن سر به معنی اره*
هان:مطمئنی؟
ات:کارآگاه هان شـ_شـ_شما اینجاچیکار میکنید؟
هان:نگران بودم این ی روز رو پیشت موندم
ات:شوگا تو چطور اومدی اینجا؟
شوگا:کارهام تموم شد و این خبر رو شنیدم زود خودمو رسوندم
ات:ممنون
شوگا:وظیفه س
هان:خب من برم ببینم مرخص میشی یا نه
ات:برو ممنون.*هان رفت*
شوگا:گوگولی من تو چرا باید با آدم بدا درگیر بشی قربونت برم
ات:من کوچولو نیستم
شوگا:تو هر چقدر هم بزرگ شی واسه من بچه ای
*خونه ات/:
هان:خب من برم که دیرم شده
ات:برو ممنون که پیشم بودی
هان:خواهش بای*رفت*
شوگا:میخوای پیشت بمونم ؟
ات:اله بمون
شوگا :اوکی میمونم
ات:بیا اول با رعیس زنگ بزنیم
شوگا:رعیس؟ چرا رعیس ؟
ات:خب بپرسم چیکار باید بکنم
شوگا:زنگ بزن خو*شوگا هم یکی از عضو گروه سونگ هیونگه*
مکالمه/:
ات:الو رعیس
هیونگ:چیزی شده؟ خوبی؟
ات:نگران من نباشید الان دستور چیه؟
هیونگ:هیچی ولی سیع کن به هان نزدیک تر شی
ات:چشم چیزی دیگه نیس؟
هیونگ:نه
ات:بای *قطع کرد*
۷.۴k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.