انتقام*پارت ۶*
انتقام*پارت ۶*
*قطع کرد/:
....
شوگا:تو اینجا بمون من برم سوجو بخرم بیام
ات:اوکی برو
شوگا برگشت/:
ات:مرسییی
شوگا:بازش کن
ات:اوکی
شوگا:راستی چرا خیلی از اوقات سردی
ات:من مدلم اینه
شوگا:ی سوال اون روز که میخواستی خودکشی کنی هنور سر قولت هستی؟
فلش بک به چهار سال قبل تو سالن/:
شوگا:ات چته توو؟
ات:اوپا بیا منو بکش
شوگا:چت شده امروز بیا ببینم
ات:برو منم میام *شوگا رفت ولی از لای در نگاهش میکرد*
ات:چرا؟چرا من؟*میخواست خودش رو از پنجره بندازه پایین که وقتی داشت میوفتید شوگا گرفتش*
شوگا:اتتتتت این چ کاری بود
ات:....*گریه*
شوگا:گریه نکن فقط بهم بگو چیشده
ات:اوپاا....بابام....*با گریه شدید*
شوگا:دوباره یاد باباش افتاد
ات:آخه چرا مننن؟...*داد و گریه*منم میخوام عادی زندگی کنم *گریه*
شوگا:*بغلش کرد*ایششش چند بار گفتم اینطور نکن حالم بد میشه
ات:فقط ی لحضه....ی لحضه میخوام ...بابام رو ببینم *گریه*
شوگا:بهت قول میدم که بکشیمش
ات:نمیشه...*گریه؟
شوگا:میشه ی روزی دوتامون هم میکشیمش خوبه؟
ات:...*گریه*
شوگا:بهم قول بده که تا نکشتیش نمیری
ات:قول میدم *گریه*
پایان فلش بک/:
ات:آره "تا نکشیش نمیر" آره سر قولمم
شوگا:واو آفرین
ات:راستی کی برمیگردی؟
شوگا:اگه تا ی سال دیگه پیداش کردی تا ی سال میونم ولی اگه نه میرم
ات:ی سال؟
شوگا:آره
ات:هورااااا
شوگا:خب بخوریممم
فردا/:
اداره/:
رعیس:کارآگاه هوانگ!
هان:بله
رعیس:بیا اتاقم
هان:چشم *رفت*
رعیس:ی چیزی بگم
هان:بفرمایید
رعیس:من خیلی به چو ات شک دارم
هان:چی ؟
رعیس:خیلی عجیبه هر روز به یکی زنگ میزنه و کارهای عجیبی میکنه
هان:ولی شاید اون ی نفر دوست پسرش باشه
رعیس:بعید میدونم
هان:ولی قربان
رعیس:بفرما
هان:من تصمیم گرفتم بهش اعتماد کنم
رعیس:چی؟
هان:بله من بهش اعتماد دارم
رعیس:حالا ببنیم چی میشه
هان:کاری نیست؟
رعیس:ی چیز دیگه
هان:بله
رعیس:امشب بیا ی کافه اونجا راحتر حرف بزنیم
هان:چشم
رعیس:برو به کار هات برس
خونه ات/:
شوگا:ات!ات!
ات:ها چته؟*با صدای خابالو *
شوگا:تو هیچی نداری ما بخوریم؟
ات:نه برو بخر*داد*
شوگا:یعنی تو هیچی نمیخوری؟
ات:نه مشکلی داری
شوگا:باش حالا
ات:ای خدااااا نزاشتی بخوابیم
شوگا:ات گوشیت زنگ میخوره
ات:کیه؟
شوگا:رعیس.
ات:چی؟
شوگا:بیا گوشیت رو *داد بهش*
مکالمه/:
ات:الو
هیونگ:های
ات:سلام
هیونگ:امروز بیا دفترم کارت دارم
ات:خبری شده؟
هیونگ:آره بیا تنها بیای ها شوگا رو نیار
ات:اوکی
هیونگ:بایییی*قطع کرد*
پایان/:
شوگا:چی گفت
ات:گفت کارت دارم بیا اینجا
شوگا:منم بیام ؟
ات:نه گفت نیاد
شوگا:اوکی🥲
دفتر هیونگ/:
ات:کارتون چی بود؟
هیونگ:گوشیت رو باید مخفی کنی
ات:چرا؟
هیونگ:اگه ی استعلام بگیرن به هوا میریم
ات:اوکی عوض میکنم همین بود؟
هیونگ:نه ....
*قطع کرد/:
....
شوگا:تو اینجا بمون من برم سوجو بخرم بیام
ات:اوکی برو
شوگا برگشت/:
ات:مرسییی
شوگا:بازش کن
ات:اوکی
شوگا:راستی چرا خیلی از اوقات سردی
ات:من مدلم اینه
شوگا:ی سوال اون روز که میخواستی خودکشی کنی هنور سر قولت هستی؟
فلش بک به چهار سال قبل تو سالن/:
شوگا:ات چته توو؟
ات:اوپا بیا منو بکش
شوگا:چت شده امروز بیا ببینم
ات:برو منم میام *شوگا رفت ولی از لای در نگاهش میکرد*
ات:چرا؟چرا من؟*میخواست خودش رو از پنجره بندازه پایین که وقتی داشت میوفتید شوگا گرفتش*
شوگا:اتتتتت این چ کاری بود
ات:....*گریه*
شوگا:گریه نکن فقط بهم بگو چیشده
ات:اوپاا....بابام....*با گریه شدید*
شوگا:دوباره یاد باباش افتاد
ات:آخه چرا مننن؟...*داد و گریه*منم میخوام عادی زندگی کنم *گریه*
شوگا:*بغلش کرد*ایششش چند بار گفتم اینطور نکن حالم بد میشه
ات:فقط ی لحضه....ی لحضه میخوام ...بابام رو ببینم *گریه*
شوگا:بهت قول میدم که بکشیمش
ات:نمیشه...*گریه؟
شوگا:میشه ی روزی دوتامون هم میکشیمش خوبه؟
ات:...*گریه*
شوگا:بهم قول بده که تا نکشتیش نمیری
ات:قول میدم *گریه*
پایان فلش بک/:
ات:آره "تا نکشیش نمیر" آره سر قولمم
شوگا:واو آفرین
ات:راستی کی برمیگردی؟
شوگا:اگه تا ی سال دیگه پیداش کردی تا ی سال میونم ولی اگه نه میرم
ات:ی سال؟
شوگا:آره
ات:هورااااا
شوگا:خب بخوریممم
فردا/:
اداره/:
رعیس:کارآگاه هوانگ!
هان:بله
رعیس:بیا اتاقم
هان:چشم *رفت*
رعیس:ی چیزی بگم
هان:بفرمایید
رعیس:من خیلی به چو ات شک دارم
هان:چی ؟
رعیس:خیلی عجیبه هر روز به یکی زنگ میزنه و کارهای عجیبی میکنه
هان:ولی شاید اون ی نفر دوست پسرش باشه
رعیس:بعید میدونم
هان:ولی قربان
رعیس:بفرما
هان:من تصمیم گرفتم بهش اعتماد کنم
رعیس:چی؟
هان:بله من بهش اعتماد دارم
رعیس:حالا ببنیم چی میشه
هان:کاری نیست؟
رعیس:ی چیز دیگه
هان:بله
رعیس:امشب بیا ی کافه اونجا راحتر حرف بزنیم
هان:چشم
رعیس:برو به کار هات برس
خونه ات/:
شوگا:ات!ات!
ات:ها چته؟*با صدای خابالو *
شوگا:تو هیچی نداری ما بخوریم؟
ات:نه برو بخر*داد*
شوگا:یعنی تو هیچی نمیخوری؟
ات:نه مشکلی داری
شوگا:باش حالا
ات:ای خدااااا نزاشتی بخوابیم
شوگا:ات گوشیت زنگ میخوره
ات:کیه؟
شوگا:رعیس.
ات:چی؟
شوگا:بیا گوشیت رو *داد بهش*
مکالمه/:
ات:الو
هیونگ:های
ات:سلام
هیونگ:امروز بیا دفترم کارت دارم
ات:خبری شده؟
هیونگ:آره بیا تنها بیای ها شوگا رو نیار
ات:اوکی
هیونگ:بایییی*قطع کرد*
پایان/:
شوگا:چی گفت
ات:گفت کارت دارم بیا اینجا
شوگا:منم بیام ؟
ات:نه گفت نیاد
شوگا:اوکی🥲
دفتر هیونگ/:
ات:کارتون چی بود؟
هیونگ:گوشیت رو باید مخفی کنی
ات:چرا؟
هیونگ:اگه ی استعلام بگیرن به هوا میریم
ات:اوکی عوض میکنم همین بود؟
هیونگ:نه ....
۱۱.۹k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.