part 8 وقتی عاشق پسر عموت شدی

part 8 وقتی عاشق پسر عموت شدی
part 8
در رو واسم باز کرد رفتیم داخل اون کلاس که دیدم خالی کسی داخلش نیست
+چرا کسی نیست اینجا
_ببین من خواستم تنهایی باشیم به خاطر همین کسی اینحا نیست بهشون گفتم برن که باتو تنها باشم
+اووو مرسی تهیونگا
_خب بیا یاد بدم بهت
من با تهیونگ رفتیم پشه پیانو گفت بشین بعد خودش هم کنارم نشت می گفت چه جوری پیانو بزنم بعد چند مین گفت
_برای امروز بسته برو وسایلاتو بردار برم برسونمت
+اوکی
رفتم برداشتم که سوار ماشین تهیونگ شدم که بعد چند مین رسیدم به خونه پیاده شدم ازش خدافظی کردم رفتم دم خونه زنگ زدم در رو واسم باز کردن که بابام گفت
ب.ل: دخترم کجا بودی
+رفته بود کلاس پیشه تهیونگ
ب.ل: آهان حتما خسته برو وسایلاتو بزار بیا شام بخوریم
+باشه
رفتم تو اتاقم وسایلام رو گذاشتم گذاشتم میومدم بیرون که یکی اومد تو اتاقم بله کوک بود
+چی در زدن بلد نیستی
=خونه خودم هر کاری میکنم
+عه خونه منم هست اسکل
=حالا پیشه عشق خوش گذشت
+عههه کوک من فقط رفتم ساز یاد بگیرم
=مطمعنی
+اره حالا هم برو کنار گشنمه
=بیا برو بابا گشنه
+گگگگگ