Love with die
Love with die
پارت ۶
کوک: لوله و سوند مو عوض میکنی؟..( کسایی که معلولن یا مثانه شون مشکل دارن از لوله و سوند استفاده میکنن)
ا/ت: من؟
کوک: آره؟.. خجالت میکشی؟
ا/ت: نه نه نه!.. فقط آخه مگه تهیونگ اینکارو نمیکنه؟
کوک: اون امروز نمیتونه بیاد بیمارستان کار داره
ا/ت:بلد نیستم!
کوک: بیا..بهت میگم چیکار کنی..منو بزار رو تخت!
ا/ت:*..
کوک: حتما باید بگم شلوارمم در بیار خودت دربیار دیگه ( خودم از خجالت مردم)( فقط ا/ت تا الان تونسته منو ببینه )( منظورش اونه)..
ا/ت: ( هم گرمم شده بود هم میلرزیدم.. برای اولین بار دارم به یک پسر کاملا لخت نگاه میکنم هر مرحله ای رو میگفت من میمردم و زنده میشدم).. تمام..
کوک؛ هوففف مرسی
ا/ت : عرق کرده بود با دستمال عرقش پاک کردم*..تا حالا به یک پسر در این حد نزدیک نبودم😂
کوک: من کم و بیش..چون من عادت ذارم با لباس زیر بخوابم
ا/ت: منم با تاب و شلوارک
کوک؛ چه جالب..تو که عاشق آبی پس چرا جنگل دوست داری
ا/ت: جنگل بهم آرامش میده..اونجا هم رودخونه هست دیگه
کوک: راست میگی
* روز بعد*
ا/ت: یک ماشین دیدم اوش ترسیدم هزار جور فکر اومد تو ذهنم که نکنه خودشو کشته یا یم نفر از سوئیس اومده بدو بدو رفتم داخل و دیدم یک زن و مرد با جونگ کوک حرف میزنن مثل اینکه دوستاش بودن..ولی میگفت کسی بع سراغش نمیاد که*.. سلام من ا/ت هستم
یونجین: خوشبختم ا/ت
آلیسا:.. من متاسفم کوک..نمیخواستم اینطوری بشع..
کوک: ..
یونجین: بهتره بریم عزیزم ما خبرمونو دادیم
الیسا: کوککک یک چیزی بگو
کوک: مبارکه
آلیسا: کوکک
کوک: دوست داری چی بگم با مردی که دوست داشتی رابطه برقرار کردی دیگه من که نمیتونستم باهات..
روبرت: عزیزم..
*
ا/ت: جرعت نمیکردم برم و باهاش حرف بزنم..که بهو صدای شکستن شیشه اومد..کوک تمامی وسایل های روی میز تلوزیون رو شکوند*.. میخوای باهم حرف بزنیم
کوک: نگاه کردن بهش و نفس نفس زدن*.. آرع ( آروم)
ا/ت: صبر کن اول اینجارو تمیز کنم!
پارت ۶
کوک: لوله و سوند مو عوض میکنی؟..( کسایی که معلولن یا مثانه شون مشکل دارن از لوله و سوند استفاده میکنن)
ا/ت: من؟
کوک: آره؟.. خجالت میکشی؟
ا/ت: نه نه نه!.. فقط آخه مگه تهیونگ اینکارو نمیکنه؟
کوک: اون امروز نمیتونه بیاد بیمارستان کار داره
ا/ت:بلد نیستم!
کوک: بیا..بهت میگم چیکار کنی..منو بزار رو تخت!
ا/ت:*..
کوک: حتما باید بگم شلوارمم در بیار خودت دربیار دیگه ( خودم از خجالت مردم)( فقط ا/ت تا الان تونسته منو ببینه )( منظورش اونه)..
ا/ت: ( هم گرمم شده بود هم میلرزیدم.. برای اولین بار دارم به یک پسر کاملا لخت نگاه میکنم هر مرحله ای رو میگفت من میمردم و زنده میشدم).. تمام..
کوک؛ هوففف مرسی
ا/ت : عرق کرده بود با دستمال عرقش پاک کردم*..تا حالا به یک پسر در این حد نزدیک نبودم😂
کوک: من کم و بیش..چون من عادت ذارم با لباس زیر بخوابم
ا/ت: منم با تاب و شلوارک
کوک؛ چه جالب..تو که عاشق آبی پس چرا جنگل دوست داری
ا/ت: جنگل بهم آرامش میده..اونجا هم رودخونه هست دیگه
کوک: راست میگی
* روز بعد*
ا/ت: یک ماشین دیدم اوش ترسیدم هزار جور فکر اومد تو ذهنم که نکنه خودشو کشته یا یم نفر از سوئیس اومده بدو بدو رفتم داخل و دیدم یک زن و مرد با جونگ کوک حرف میزنن مثل اینکه دوستاش بودن..ولی میگفت کسی بع سراغش نمیاد که*.. سلام من ا/ت هستم
یونجین: خوشبختم ا/ت
آلیسا:.. من متاسفم کوک..نمیخواستم اینطوری بشع..
کوک: ..
یونجین: بهتره بریم عزیزم ما خبرمونو دادیم
الیسا: کوککک یک چیزی بگو
کوک: مبارکه
آلیسا: کوکک
کوک: دوست داری چی بگم با مردی که دوست داشتی رابطه برقرار کردی دیگه من که نمیتونستم باهات..
روبرت: عزیزم..
*
ا/ت: جرعت نمیکردم برم و باهاش حرف بزنم..که بهو صدای شکستن شیشه اومد..کوک تمامی وسایل های روی میز تلوزیون رو شکوند*.. میخوای باهم حرف بزنیم
کوک: نگاه کردن بهش و نفس نفس زدن*.. آرع ( آروم)
ا/ت: صبر کن اول اینجارو تمیز کنم!
- ۱۴.۰k
- ۲۰ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط