Love with die
Love with die
پارت ۵
ویو کوک
تا دو هفته باهم حرف نزدیم هی سعی میکردم باهاش حرف بزنم ولی سرد یا کوتاه جواب میداد یا میگفت حوصله ندارم..اینقدر خونه رو برق انداخته بود که هرکی میومد فکر میکرد خونه جدیده..
ویو ا/ت
بی تفاوت کارام رو میکردم و بدون هیچ معطلی میرفتم خونه..حدود یک هفته دقیقا گریع میکردم و تازگیا عادت کردم قرص خور شدم..داشتم کار میکردم که دیدم یه صداهایی اومد*( دیدم وسایلاش رو پرت کرده وسط و بغض کرده) بسه دیگه...بسه..خستع شدم.(گریه ) مجبوری مثل بقیع باهام رفتار کنیییی؟ ( داد)
ا/ت: وقتی زد زیر گریع انگار مثل یک اسب وحشی که یک دفعه ای رام میشن..رام شدم).. باشع باشه گریع..نکن..ببخشید..نباید اینطوری باهات رفتار میکردم.. من تازگیا دارم آروم میشم..مثل تو قرص خور شدم..هرشب وقتی میرم خونه تختم خیس میشع از بس که گریه میکنم
کوک: از رفتار های بچگونه ات خسته شدم...من درد دارم. هق فقط هق...میخوام این دردم تموم شه..هق...دیگه چیزی رو حس نکنم
ا/ت: ناخودآگاه بغلش کردم* میشه گریه نکنی؟.. قلبم درد میگیرع( بغل).. من وقتی میام اینجا تو رو میبینم خوشحال میشم و وقتی میرم خونه مثل یگ بادکنکی که بادش رفتع میشم
کوک: منم همینطور..
ا/ت: آشتی کنیم؟.. ماجرا رو وللش ( نمیزارم کاری با خودت کنی جئون)
کوک: باشع 🥲 ( فعلا از ماجرا بگذریم)
پارت ۵
ویو کوک
تا دو هفته باهم حرف نزدیم هی سعی میکردم باهاش حرف بزنم ولی سرد یا کوتاه جواب میداد یا میگفت حوصله ندارم..اینقدر خونه رو برق انداخته بود که هرکی میومد فکر میکرد خونه جدیده..
ویو ا/ت
بی تفاوت کارام رو میکردم و بدون هیچ معطلی میرفتم خونه..حدود یک هفته دقیقا گریع میکردم و تازگیا عادت کردم قرص خور شدم..داشتم کار میکردم که دیدم یه صداهایی اومد*( دیدم وسایلاش رو پرت کرده وسط و بغض کرده) بسه دیگه...بسه..خستع شدم.(گریه ) مجبوری مثل بقیع باهام رفتار کنیییی؟ ( داد)
ا/ت: وقتی زد زیر گریع انگار مثل یک اسب وحشی که یک دفعه ای رام میشن..رام شدم).. باشع باشه گریع..نکن..ببخشید..نباید اینطوری باهات رفتار میکردم.. من تازگیا دارم آروم میشم..مثل تو قرص خور شدم..هرشب وقتی میرم خونه تختم خیس میشع از بس که گریه میکنم
کوک: از رفتار های بچگونه ات خسته شدم...من درد دارم. هق فقط هق...میخوام این دردم تموم شه..هق...دیگه چیزی رو حس نکنم
ا/ت: ناخودآگاه بغلش کردم* میشه گریه نکنی؟.. قلبم درد میگیرع( بغل).. من وقتی میام اینجا تو رو میبینم خوشحال میشم و وقتی میرم خونه مثل یگ بادکنکی که بادش رفتع میشم
کوک: منم همینطور..
ا/ت: آشتی کنیم؟.. ماجرا رو وللش ( نمیزارم کاری با خودت کنی جئون)
کوک: باشع 🥲 ( فعلا از ماجرا بگذریم)
- ۱۴.۲k
- ۲۰ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط