Love with die

Love with die
Part 7
کوک:دختری که اینجا بود یه روز هایی دوست دخترم بود و اون پسره دوست صمیمیم بود..بگذریم اومده بودن کارت عروسی شونو بدن و برن
ا/ت: شت..متاسفم..میخوای تنهام بزارم؟
کوک: نه نرو..آخه چیزی نبود که ناراحت بشم..میخوام باهام بیای عروسی!
ا/ت:چی؟
کوک: لطفا بیا اگه تو نیای منم نمیرم..
ا/ت: این الان تهدید یاد یا چی؟😂
کوک: نه فقط..میگم انتخاب با توعه هرکاری تو بگی میکنیم
ا/ت:پس بریم
*قبل از روز عروسی*
(لباس ها رو میزارم)
کوک: ( ته داشت آماده ام میکرد و منتظر ا/ت بودیم که اومد).. لباسات رو دربیار!
ا/ت: چی؟؟
کوک: میخوام لباسی که پوشیدی رو ببینم
ا/ت:الان؟..
کوک: آرع
*
ا/ت: چطورع؟
کوک:...
ا/ت: چته؟..بده؟
کوک: بدک نیست ( عالی بود..مونده بودم چی بگم)
ا/ت: چییی؟.. بدک نیست؟!
کوک: خوبع دیگه..بهت میاد
ته: خنده ریز* بهت میاد
ا/ت: ممنونم..الان لباسام رو بپوشم؟ ارباب!
کوک: نه خوشم اومد..ارباب بهم میاد😌
ا/ت: چندشش
کوک: هییی من چطور شدم؟
ا/ت: فوق العاده جذاب..موندم آلیسا چه جوری تو رو ول کرده رفتع دنبال اون بیریخت
کوک: خنده*..اون لباس با بدنش ترکیبش عالی شده بود
ا/ت: توی عروسی کوک کلا داشت می‌خندید حتی وقتی حلقه هارو مینداختن. البته بهشون توجه ای نکرد..
کوک: ا/ت انواع اقسام نوشیدنی هارو به خوردم میداد حتی نمیدونستم دارم چی میخورم..چرا فقط نوشیدنی میدی؟
ا/ت: چون من عاشق نوشیدنی ام..چیزی میخوای؟
کوک: کی شامو میدن..نمیدونم
ا/ت: بغل دستی کوک اینقدر باهاش گرم بود چیزی متوجه نشد..راحت بهش غذا و نوشیدنی میداد و باقی مانده غذا با نوشیدنی رو از لب هاش پاک میکرد..یهو از بقیه احساس کردم گفتن نوشیدنی ها الکلی آن.. واییییییییییی من چهارتا چهارتا میخوردم شتتتت چرا جونگ کوک چیزی نگفتت الان من چه جوری رانندگی کنم؟!..میگم چرا خوابم میاد
کوک: چیزی شدع؟
ا/ت:چیزی شده؟!.. همه نوشیدنی ها الکلی بودن و به من چیزی نگفتی؟
کوک: فکر کردم متوجه ای!
ا/ت؛ تو هم خوردی؟!
کوک: ول کن بابا..یک روز دیگه
ا/ت: واایی عرق کردی ( با دستمال پیشونیش رو پاک کردم)
*
کوک: چند دقیقه که گذشت ا/ت قاتی کرده بود و شدیدا مست شدع بود..کاپل ها رفته بودن وسط سالن و با آهنگ میرقصیدن یهو ا/ت نشست روم و گفت برو وسط چنان شوک شدع بودم که قبول کردم..جیغ میکشید و میخندید*
ا/ت: بیخیال آلیسااا..کیفتو بکن
کوک : خنده * چی میگی؟
ا/ت: یهو چرخید و دور خودمون میچرخیدیم* یوهووووو..بعضی ها خوشحال نگاه میکردن و بعضی ها هم عصبی یا ناراحت
کوک: هنوزم همونطوری نگاه میکنن؟
ا/ت: به تخ*مام*ون
کوک: قهقه* چی میگی؟.. از بس که خوردی و مست شدی!
ا/ت: من چه جوری رانندگی کنم؟
کوک: هتل میگیریم!
ا/ت: چی؟
کوک: میتونی اینکارو بکنی؟.. میخوام هتل بمونم..تو هم تا فردا خوب بشی..و البته من
ا/ت: آممم....باشه
دیدگاه ها (۴)

Love with die Part 8ا/ت: با اصرار کوک هتل رو گرفتم و رفتیم ا...

Love with die Part 9ا/ت: با ویبره گوشی ار خواب پریدم تهیونک ...

Love with dieپارت ۶کوک: لوله و سوند مو عوض میکنی؟..( کسایی ک...

Love with dieپارت ۵ویو کوکتا دو هفته باهم حرف نزدیم هی سعی م...

پارت ۹۱ فیک ازدواج مافیایی

نامجون: تو این کتابه نوشته وقتی با پرنسس ازدواج کردی شب اول ...

WISH MEET YOUPART 15ویو ا/ت. بعد از اینکه ون مرد نجاتم داد س...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط