تک پارتی
☆♡تک پارتی♡☆
باز داشت کم کم میومد نزدیکم... که...
جیمین: جونگ کوک دست از این کارات بر دار دختره بی چاره رو ول کن...
جونگ کوک: به تو چه جیمین برو پی کارت... از کی تاحالا دخترا برات مهم شدن؟
جیمین اومد جونگ کوک و هل داد اونور و دست منو کشوند برد پیش خودش...
جونگ کوک: چی کار می کنی؟!
جیمین: هر غلطی می خوای بکن اما نزدیک این دختر نشو!
جونگ کوک: چرا؟... نکنه عاشقش شدی؟(پوزخند)
جیمین: چرت و پرت نگو... فقط نزدیکش نشو...(خیلی جدی)
جونگ کوک: باشه باشه... حالا عصبی نشو... من رفتم تو ام هر کاری می خوای با عشقت بکن...
جیمین:(چشم قره)
جونگ کوک رفت و منو جیمین تو کلاس تنها موندیم...
ا.ت: م.. ممنون...
جیمین: از این به بعد بیشتر مواظب خودت باش... هر وقت خواست بهت نزدیک شه بهم بگو...
ا.ت: ب.. باشع ممنون...
جیمین رفت منم یکم بعد از کلاس اومدم بیرون...
ا.ت: هوف... اینجا چه خبره این چجورش بود... خوب شد جیمین به موقع اومد... اگه یکم دیر تر میومد خدا می دونه چی میشد... 😓
زنگ کلاسا خورد و رفتیم سر کلاس...
*جیمین*
اون ا.ت بود... باورم نمیشه بعد مدت ها بلاخره دیدمش... اما انگار منو نشناخت... اما من هنوزم اونو یادمه و عاشقشم... باید بیشتر حواسم بهش باشه که جونگ کوک نزدیکش نشه...
(فلش بک به ۱۰ سال پیش...)
ا.ت: جیمین شی... یکم اروم تر بدو بزار بگیلمت...
جیمین: نخیر نمیشه نمی زارم منو بگیری...
ا.ت: وایسا الان می گ یلمت...
عاااای... پاام... حق حق
جیمین: ا.تتتت... چی شد؟! حالت خوبه!؟
ا.ت: نههه... حق... حق... خوردم زمین...
جیمین: بلند شو... چیزی نشده...
ا.ت جیمینو بغل کرد و گریه می کرد...
جیمین: گریه نکن ا.ت... چیزی نشده... من کنارتم...
ا.ت: گول میدی همیشه کنالم باشی؟ 😢
جیمین: اره... قول می دم فسقلی کیوت... حالا بلند شو بریم ی بازیه دیگه کنیم...
ا.ت: باسه
پایان فلش بک...
ده سال پیش نتونستم به قولم عمل کنم اما الان دیگه از کنارت جم نمی خورم ا.ت...
*ا.ت*
جیمین... چقد اسمش برام اشناس... انگار قبلا دیده بودمش...
باز داشت کم کم میومد نزدیکم... که...
جیمین: جونگ کوک دست از این کارات بر دار دختره بی چاره رو ول کن...
جونگ کوک: به تو چه جیمین برو پی کارت... از کی تاحالا دخترا برات مهم شدن؟
جیمین اومد جونگ کوک و هل داد اونور و دست منو کشوند برد پیش خودش...
جونگ کوک: چی کار می کنی؟!
جیمین: هر غلطی می خوای بکن اما نزدیک این دختر نشو!
جونگ کوک: چرا؟... نکنه عاشقش شدی؟(پوزخند)
جیمین: چرت و پرت نگو... فقط نزدیکش نشو...(خیلی جدی)
جونگ کوک: باشه باشه... حالا عصبی نشو... من رفتم تو ام هر کاری می خوای با عشقت بکن...
جیمین:(چشم قره)
جونگ کوک رفت و منو جیمین تو کلاس تنها موندیم...
ا.ت: م.. ممنون...
جیمین: از این به بعد بیشتر مواظب خودت باش... هر وقت خواست بهت نزدیک شه بهم بگو...
ا.ت: ب.. باشع ممنون...
جیمین رفت منم یکم بعد از کلاس اومدم بیرون...
ا.ت: هوف... اینجا چه خبره این چجورش بود... خوب شد جیمین به موقع اومد... اگه یکم دیر تر میومد خدا می دونه چی میشد... 😓
زنگ کلاسا خورد و رفتیم سر کلاس...
*جیمین*
اون ا.ت بود... باورم نمیشه بعد مدت ها بلاخره دیدمش... اما انگار منو نشناخت... اما من هنوزم اونو یادمه و عاشقشم... باید بیشتر حواسم بهش باشه که جونگ کوک نزدیکش نشه...
(فلش بک به ۱۰ سال پیش...)
ا.ت: جیمین شی... یکم اروم تر بدو بزار بگیلمت...
جیمین: نخیر نمیشه نمی زارم منو بگیری...
ا.ت: وایسا الان می گ یلمت...
عاااای... پاام... حق حق
جیمین: ا.تتتت... چی شد؟! حالت خوبه!؟
ا.ت: نههه... حق... حق... خوردم زمین...
جیمین: بلند شو... چیزی نشده...
ا.ت جیمینو بغل کرد و گریه می کرد...
جیمین: گریه نکن ا.ت... چیزی نشده... من کنارتم...
ا.ت: گول میدی همیشه کنالم باشی؟ 😢
جیمین: اره... قول می دم فسقلی کیوت... حالا بلند شو بریم ی بازیه دیگه کنیم...
ا.ت: باسه
پایان فلش بک...
ده سال پیش نتونستم به قولم عمل کنم اما الان دیگه از کنارت جم نمی خورم ا.ت...
*ا.ت*
جیمین... چقد اسمش برام اشناس... انگار قبلا دیده بودمش...
- ۵۴.۸k
- ۱۹ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط