وقتی خدمتکار شخصیشی(درخواستی)

_اقای هیونینگ
با تعجب گفتی، از اینکه در رو بست متعجب بودی، یهو هیونینگ جلوت زانو زد و یک گل از جیبش در آورد و به سمتت گرفت
+میخوام دوست پسرت باشم، بعدش شوهرت بشم و بعدش پدر بچه ات، اجازه دارم؟
چشات گشاد شده بودن، هم متعجب بودی هم خوشحال
فهمیده بودی عشقت یک طرفه نیست، دستات رو روی دهنت گرفتی و روی زمین نشستی
+ا.ت
بدون هیچ مکثی رفتی توی بغلش
_معلومه که اجازه داری! (خوشحال)
اون هم متقابل بغلت کرد
+همیشه دوستت خواهم داشت ا.ت..تا آخر عمر! (لبخند)
(پایان)
#تی_اکس_تی
#سوبین
#یونجون
#بومگیو
#تهیون
#هیونینگ_کای
#تکپارتی
#چندپارتی
#وانشات
#سناریو
#تصورکن
#فیک
#فیکشن
دیدگاه ها (۳)

وقتی باهم قهرین و رعد و برق میزنه (درخواستی)

وقتی پریودی و از شدت درد گریه میکنی(درخواستی)

وقتی خدمتکار شخصیشی(درخواستی)

وقتی میرین مسافرت(درخواستی)

درخواستی

سناریو

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط