(خیلی مهربونم که دارم بعدی رو میزارم ها)
(خیلی مهربونم که دارم بعدی رو میزارم ها)
دو روز بعد
ا.ت ویو
پوفففف خسته شدم دیگه به جیمین وابسته شده بودم یعنی براش اهمیت نداشت
که من الان کجام با این حرفا خودم و دارم ناامید میکنم حتما یه راه فراری وجود داره
تو فکر بودم که یکی از بادیگارد ها اومد غذا رو گذاشت جلوم
ا.ت: با دست بسته غذا بخورم
بادیگارد: عجول نباش الان باز میکنم دستت. و ولی بیا یکم باهم خوش بگذرونیم
ا.ت: چی زری زدی (داد)
بادیگارد : لجبازی نکن بیب فقط یکم خوشگذرونیه
هیونیجن: هه و فک کردی من میزارم
بادیگارد: ا ارباب
هیونیجن: خفههههه(عربده)
ا.ت: (گریه)
هیونجین ویو
تفنگم و در آوردم یه تیر زدم تو مغزش که ا.ت جیغ کشید دست و پاش و باز کردم گرفتمش بغل از اونجا بردمش بیرون عمارت خودم به یکی از خدمتکار ها گفتم ببرنش اتاق خودم در و هم قفل کنن
دو روز بعد
ا.ت ویو
پوفففف خسته شدم دیگه به جیمین وابسته شده بودم یعنی براش اهمیت نداشت
که من الان کجام با این حرفا خودم و دارم ناامید میکنم حتما یه راه فراری وجود داره
تو فکر بودم که یکی از بادیگارد ها اومد غذا رو گذاشت جلوم
ا.ت: با دست بسته غذا بخورم
بادیگارد: عجول نباش الان باز میکنم دستت. و ولی بیا یکم باهم خوش بگذرونیم
ا.ت: چی زری زدی (داد)
بادیگارد : لجبازی نکن بیب فقط یکم خوشگذرونیه
هیونیجن: هه و فک کردی من میزارم
بادیگارد: ا ارباب
هیونیجن: خفههههه(عربده)
ا.ت: (گریه)
هیونجین ویو
تفنگم و در آوردم یه تیر زدم تو مغزش که ا.ت جیغ کشید دست و پاش و باز کردم گرفتمش بغل از اونجا بردمش بیرون عمارت خودم به یکی از خدمتکار ها گفتم ببرنش اتاق خودم در و هم قفل کنن
۶.۲k
۲۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.