جمیمین ویو

جمیمین ویو
رفتم عمارت ا.ت نبود رفتم از بادیگارد ها پرسیدم که به لکنت افتادن
بادیگارد ۱: ق قربان م ما .
بادیگارد ۲:م ما بیهوش ش شدیم چیزی نفهمیدیم
جیمین: یعنی چی(عربده)
داشتم داد میزدم که گوشیم زنگ خورد
جیمین: بله
؟؟؟:به به آقای پارک جیمین منو یادت نمیاد
جیمین: شما کی هستین
؟؟؟: شنیدم دوست دخترت گم شده
جیمین: کار تو عه عوضی
؟؟؟:درسته ، میخوام ازت انتقام بگیرم
جیمین: هیونجین
هیونجین: هومممم خوبه شناختی
جیمین: وایس...
هیونجین:(قطع کرد)
فلش بک توی بوسان خونه ی هیونیجین
هیونیجن ویو
در عمارت و باز کردم که ا.ت داشت با دوتا پسر بحث میکرد رفتم جلوتر که با فردی که دیدم خون جلو چشمم رو گرفت اون پارک جیمین بود همو فردی که با دوست دخترم بهم خیانت کردن خواستم عادی رفتار کنم تا ا.ت چیزی نفهمه به نصف حرفاشون گوش دادم هه پس این عوضی به ا.ت تج.او.ز کرده
هم انتقام خودم و هم ا‌.ت و میگیرم
پایان فلش بک
هیونجین ویو
میدونستم جیمین ا.ت و میبره سئول تصمیم گرفتم ا.ت و بدزدم از یه طرف برای انتقام از جیمین ا.ت و دزدیدم از یه طرف میخواستم ا.ت و از دست اون جیمین عوضی(البته دور از جون جیمین شی ) نجات بدم


(پارت بعد )
۲۰تا لایک
دیدگاه ها (۱)

(خیلی مهربونم که دارم بعدی رو میزارم ها)دو روز بعدا.ت ویوپوف...

فردا صبح ا.ت ویواز خواب بلند شدم که چند تا خدمتکار اومدن یه ...

فردا صبح ا.ت ویواز خواب بیدار شدم مثل اینکه جیمین نبود رفتم ...

ا.ت ویوجیمین یکم دیر نکرد ایشششش دارم از گرسنگی میمیرم ا.ت: ...

چند شاتی #درخواستیpart: ⁵یه نکته مهم توجه کنید: ﴿پدر و عموی ...

پارت ۸۴ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۲۹ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط