My attractive vampire P
My attractive vampire🩸🖤 (P28)
مگه خودشون نمیدونن که زندگی قبلیشون خوناشام بودن پس تهیونگ به اونا میگه و بهشون اجازه ی دستور میده که برگردن یا نه ؟ پس برای همین تهیونگ من رو وارد این سرزمین کرد.یکی از پسر ها گفت....
پ1 : حالا تو چطور وارد این سرزمین شدی چیشد که شاهزاده تهیونگ قبول داد که تو برگردی این سرزمین؟
ا.ت : من...من...نمیدونم...ولی شنیدم که پدر و مادر واقعی من خون آشام هستن...(لحظه ای هول کردم+)
پ2(پ 2 مخفف پسر شماره 2) : منطقی هست...تاحالا ندیدم شاهزاده تهیونگ بخاطر پدر و مادر کسی که خون آشام هست برش گردونه به سرزمین پدرش.
د2: حالا بگذرید شنیدید امشب قصر پادشاه به مهمونی برگزار میشه پس حتما توهم میای ا.ت به عنوان نیمه خون آشام.
یه لحظه با خودم فکر کردم امشب مهمونی هست؟ پس چرا تهیونگ بهم چیزی نگفت؟
د1: واییی تهیونگ جون هم اونجا هست خیلی ذوق دارم ببینمش.
با همین حرف این دختر تو ذهنم شوک وارد شد...یعنی چی این دختر نمیدونه تهیونگ ازدواج کرده ؟ اونم با من ؟؟؟ مگه چیزی پخش نشده تو این سرزمین ؟؟؟
پ2 : هی دختر دهنت ببند اون ازدواج کرده.
د1 : میدونم ولی بازم دلم میخواد اون دختر هر.زه رو با دستای خودم بکشم....ولی عجیبه که سرزمین نمیدونن اون دختر کیه اصلا پخش نکردن به هر حال مهمونی امشب دختری هر.زه ی لعن.تی امشب میبینم.
با حرفش دلشوره ی بدی گرفتم و سریع وسایلم جمع کردم و تعظیمی کردم خارج شدم از کلاس با همراه بادیگارد سواد ون مشکی شدم و تهیونگ دیدم تو ماشین بود و متوجه ی حال من شد.
تهیونگ : چیشده انگار حالت خوب نیست؟
ا.ت : تهیونگ امشب قراره پدرت مهمونی برگزار کنه؟
تهیونگ : اره چطور؟
ا.ت : ماهم میریم؟
تهیونگ : درسته مگه چیزی شده؟
ا.ت : نه ولی...یه سوال دارم.
تهیونگ : بله عزیزم بگو.
ا.ت : تو چهره ی من رو به عنوان همسر شاهزاده تو مجله ها و اینترنت این سرزمین پخش نکردی؟
تهیونگ : نه.
ا.ت : چرا؟
تهیونگ : چون نمیخوام اگه بقیه ی خوناشام های سرزمین بفهمن با نیمه خوناشام ازدواج کردم ممکنه واسه ی تو بدتر باشه.
ا.ت : ولی....
تهیونگ : امشب واسه ی مهمونی آماده باش.
ا.ت : ...با...شه..
مگه خودشون نمیدونن که زندگی قبلیشون خوناشام بودن پس تهیونگ به اونا میگه و بهشون اجازه ی دستور میده که برگردن یا نه ؟ پس برای همین تهیونگ من رو وارد این سرزمین کرد.یکی از پسر ها گفت....
پ1 : حالا تو چطور وارد این سرزمین شدی چیشد که شاهزاده تهیونگ قبول داد که تو برگردی این سرزمین؟
ا.ت : من...من...نمیدونم...ولی شنیدم که پدر و مادر واقعی من خون آشام هستن...(لحظه ای هول کردم+)
پ2(پ 2 مخفف پسر شماره 2) : منطقی هست...تاحالا ندیدم شاهزاده تهیونگ بخاطر پدر و مادر کسی که خون آشام هست برش گردونه به سرزمین پدرش.
د2: حالا بگذرید شنیدید امشب قصر پادشاه به مهمونی برگزار میشه پس حتما توهم میای ا.ت به عنوان نیمه خون آشام.
یه لحظه با خودم فکر کردم امشب مهمونی هست؟ پس چرا تهیونگ بهم چیزی نگفت؟
د1: واییی تهیونگ جون هم اونجا هست خیلی ذوق دارم ببینمش.
با همین حرف این دختر تو ذهنم شوک وارد شد...یعنی چی این دختر نمیدونه تهیونگ ازدواج کرده ؟ اونم با من ؟؟؟ مگه چیزی پخش نشده تو این سرزمین ؟؟؟
پ2 : هی دختر دهنت ببند اون ازدواج کرده.
د1 : میدونم ولی بازم دلم میخواد اون دختر هر.زه رو با دستای خودم بکشم....ولی عجیبه که سرزمین نمیدونن اون دختر کیه اصلا پخش نکردن به هر حال مهمونی امشب دختری هر.زه ی لعن.تی امشب میبینم.
با حرفش دلشوره ی بدی گرفتم و سریع وسایلم جمع کردم و تعظیمی کردم خارج شدم از کلاس با همراه بادیگارد سواد ون مشکی شدم و تهیونگ دیدم تو ماشین بود و متوجه ی حال من شد.
تهیونگ : چیشده انگار حالت خوب نیست؟
ا.ت : تهیونگ امشب قراره پدرت مهمونی برگزار کنه؟
تهیونگ : اره چطور؟
ا.ت : ماهم میریم؟
تهیونگ : درسته مگه چیزی شده؟
ا.ت : نه ولی...یه سوال دارم.
تهیونگ : بله عزیزم بگو.
ا.ت : تو چهره ی من رو به عنوان همسر شاهزاده تو مجله ها و اینترنت این سرزمین پخش نکردی؟
تهیونگ : نه.
ا.ت : چرا؟
تهیونگ : چون نمیخوام اگه بقیه ی خوناشام های سرزمین بفهمن با نیمه خوناشام ازدواج کردم ممکنه واسه ی تو بدتر باشه.
ا.ت : ولی....
تهیونگ : امشب واسه ی مهمونی آماده باش.
ا.ت : ...با...شه..
- ۱۳.۵k
- ۰۳ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط