My attractive vampire P
My attractive vampire🩸🖤 (P27)
روز بعد :
از زبان ا.ت : تو ون مشکی با همراه جونگکوک نشسته بودیم و لباس فرم مدرسه تنم بود امروز روزی بود که برم مدرسه ی خون آشام ها کمی استرس گرفته بودم که مدرسه های خوناشام ها چطوری هست مثل مدرسه های معمولی انسان ها؟
*تهیونگ متوجه ی اضطراب و استرس ا.ت شد و آروم دستش رو دست ا.ت گذاشت*
تهیونگ : هی ا.ت اگه میخوای میتونم برات معلم خصوصی بگیرم.
ا.ت : نه لازم نیست *لبخند*
*تهیونگ و ا.ت همینطور بهم دیگه داشتن زل میزدن که ا.ت یاد دیشب افتاد و از خجالت سرخ شد رفت طرف پنجره های دودی ماشین.
تهیونگ "قشنگ متوجه شدم داشت به دیشب فکر میکرد..اون خجالت کشیدن هاش و سرخ شدن هاش آروم خنده ی گلویی زدم و خواستم اذیتش کنم ولی ماشین از حرکت افتاد و فهمیدم رسیدیم"
بادیگارد" ارباب ما رسیدیم.
تهیونگ : باشه، ا.ت تو به همراه بادیگارد ها میری داخل قوانین هارو یادته ؟
ا.ت : اره ولی...تو نمیای؟
تهیونگ : نه من کار دارم دردسر درست نکنی ها؟
ا.ت : باشه خدافظ.
تهیونگ : خدافظ.
ا.ت* به همراه بادیگارد ها از ماشین پیاده شدم و راهی داخل دبیرستان شدم...چند دقیقه بعد گذشت و از دفتر مدیر اومدم بیرون به همراه معلم جدیدم رفتم داخل کلاس*
معلم : بچه ها گوش کنید، امروز یه دانش آموز جدید داریم کیم ا.ت(فامیلش از وقتی که با تهیونگ ازدواج کرد از چوی به کیم تغییر داد) خوشحال میشم که با این دختر زیبا صمیمی باشید و تازه مراقب خودتون باشید این دختر یه دختر معمولی نیست نیمه خون آشام.
همه با حرف معلم شوکه شدن که باعث شد که من معذب بشم و معلم جدی شد.
معلم : چیه ؟ تو این دنیای ما هم وجود داره که شخصی نیمه خوناشام باشه و حواستون هم باشه اگه از خون این دختر تغذیه کنید روزگار خوبی در حق شما نیست...ا.ت میتونی بشینی.
با حرف معلم سر تکون دادم و نشستم رو صندلی تکی کنار پنجره حس کردم همه ی نگاه های شوکه اور بچه ها رو من هست و از اون ور حس ترس داشتم که همه اشون خون آشام هستن.
با شروع درس حواسم به درس دادم تا زنگ خورد..معلم رفت بیرون و من داشتم وسایل هامو جمع میکردم که چند تر از بچه ها اومدن سمتم دو تا دختر بودن و سه تا پسر بنظر قلدر و معروف کلاس بودن که یکی از دختر ها شروع به حرف زدن کرد.
"1: هی ببینم تو کیم ا.ت بودی؟ درسته؟
آروم سر تکون دادم و دختر دومی شروع به صحبت کرد.
"2: خیلی برام جالبه که تو نیمه خوناشام هستی چیشد که تو برگشتی اینجا؟ خون آشام هایی که کشته شدن اجازه ی برگشتن به این سرزمین رو ندارن و فقط شاهزاده تهیونگ اجازه ی اینو میده پس حتما تو آدم ثروتمندی هستی.
با حرفش کمی گیج تر شدم یعنی چی؟ یعنی خون آشام هایی که کشته شدن اجازه ی ورود به این سرزمین رو ندارن؟
روز بعد :
از زبان ا.ت : تو ون مشکی با همراه جونگکوک نشسته بودیم و لباس فرم مدرسه تنم بود امروز روزی بود که برم مدرسه ی خون آشام ها کمی استرس گرفته بودم که مدرسه های خوناشام ها چطوری هست مثل مدرسه های معمولی انسان ها؟
*تهیونگ متوجه ی اضطراب و استرس ا.ت شد و آروم دستش رو دست ا.ت گذاشت*
تهیونگ : هی ا.ت اگه میخوای میتونم برات معلم خصوصی بگیرم.
ا.ت : نه لازم نیست *لبخند*
*تهیونگ و ا.ت همینطور بهم دیگه داشتن زل میزدن که ا.ت یاد دیشب افتاد و از خجالت سرخ شد رفت طرف پنجره های دودی ماشین.
تهیونگ "قشنگ متوجه شدم داشت به دیشب فکر میکرد..اون خجالت کشیدن هاش و سرخ شدن هاش آروم خنده ی گلویی زدم و خواستم اذیتش کنم ولی ماشین از حرکت افتاد و فهمیدم رسیدیم"
بادیگارد" ارباب ما رسیدیم.
تهیونگ : باشه، ا.ت تو به همراه بادیگارد ها میری داخل قوانین هارو یادته ؟
ا.ت : اره ولی...تو نمیای؟
تهیونگ : نه من کار دارم دردسر درست نکنی ها؟
ا.ت : باشه خدافظ.
تهیونگ : خدافظ.
ا.ت* به همراه بادیگارد ها از ماشین پیاده شدم و راهی داخل دبیرستان شدم...چند دقیقه بعد گذشت و از دفتر مدیر اومدم بیرون به همراه معلم جدیدم رفتم داخل کلاس*
معلم : بچه ها گوش کنید، امروز یه دانش آموز جدید داریم کیم ا.ت(فامیلش از وقتی که با تهیونگ ازدواج کرد از چوی به کیم تغییر داد) خوشحال میشم که با این دختر زیبا صمیمی باشید و تازه مراقب خودتون باشید این دختر یه دختر معمولی نیست نیمه خون آشام.
همه با حرف معلم شوکه شدن که باعث شد که من معذب بشم و معلم جدی شد.
معلم : چیه ؟ تو این دنیای ما هم وجود داره که شخصی نیمه خوناشام باشه و حواستون هم باشه اگه از خون این دختر تغذیه کنید روزگار خوبی در حق شما نیست...ا.ت میتونی بشینی.
با حرف معلم سر تکون دادم و نشستم رو صندلی تکی کنار پنجره حس کردم همه ی نگاه های شوکه اور بچه ها رو من هست و از اون ور حس ترس داشتم که همه اشون خون آشام هستن.
با شروع درس حواسم به درس دادم تا زنگ خورد..معلم رفت بیرون و من داشتم وسایل هامو جمع میکردم که چند تر از بچه ها اومدن سمتم دو تا دختر بودن و سه تا پسر بنظر قلدر و معروف کلاس بودن که یکی از دختر ها شروع به حرف زدن کرد.
"1: هی ببینم تو کیم ا.ت بودی؟ درسته؟
آروم سر تکون دادم و دختر دومی شروع به صحبت کرد.
"2: خیلی برام جالبه که تو نیمه خوناشام هستی چیشد که تو برگشتی اینجا؟ خون آشام هایی که کشته شدن اجازه ی برگشتن به این سرزمین رو ندارن و فقط شاهزاده تهیونگ اجازه ی اینو میده پس حتما تو آدم ثروتمندی هستی.
با حرفش کمی گیج تر شدم یعنی چی؟ یعنی خون آشام هایی که کشته شدن اجازه ی ورود به این سرزمین رو ندارن؟
- ۱۲.۵k
- ۰۳ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط