پارت ۳۶
پارت ۳۶
(نویسنده)
فلورا از اتاق خارج شد و به یکی از ندیمه ها سپرد که برای ا/ت غذا ببره.....داشت به سمت اتاقش می رفت که یکی از ندیمه ها جلوشو گرفت
.ببخشید خانم
$چیه؟
.آقای کیم پشت خط هستن با شما کار دارن
$باشه
فلورا می دونست که تهیونگه......اما از این متعجب بود که چرا زنگ زده به تلفن عمارت......و چرا به گوشی خودش زنگ نزده.........
گوشی رو برداشت و گفت
$الو
٪سلام......مادمازل فلورا(خنده)
$مقدمه چینی نکن......عین آدم حرفتو بزن......چرا به گوشی خودم زنگ نزدی؟
٪خانم خانما.......گوشیت خاموشه........
(فلورا ویو)
$خاموشه؟
تازه یادم افتاد که خودم گوشیم و خاموش کردم......چون اصلا حوصله ی تماس و پیام سهام و دارا و مخصوصا مامانم و نداشتم.......
$وای آره......خودم خاموشش کردم......
٪بعد حالا هی به من بدبخت غر بزن
$چی شده بگو دیگه؟
٪هیچی والا خبر خاصی نیست......فقط مادربزرگ جنابعالی رفته پیش همه جار زده که جونگ کوک دوست دختر داره.....الان تمام باند ها و تمام جد و آبادتون فهمیدن که جونگ کوک یه دوست دختر پیدا کرده.....هیج جوره هم نمیشه جمعش کرد .......
دستامو روی چشمام از سر نا امیدی کشیدم.......حالا کی می خواست این جنجالو جمع کنه......اصلا حوصله ی حرف زدن با تهیونگ رو نداشتم برای همین گفتم
$خیلی خب......باشه.....خودم یه کاریش می کنم......مرسی که خبر دادی......
٪خواه.......
که تلفن و سر جاش گذاشتم........
با دستم به میز تکیه داده بودم.....حالا چیکار باید میکردم با وضعیتی که درست شده بود.؟؟؟؟.......
(نویسنده)
فلورا از اتاق خارج شد و به یکی از ندیمه ها سپرد که برای ا/ت غذا ببره.....داشت به سمت اتاقش می رفت که یکی از ندیمه ها جلوشو گرفت
.ببخشید خانم
$چیه؟
.آقای کیم پشت خط هستن با شما کار دارن
$باشه
فلورا می دونست که تهیونگه......اما از این متعجب بود که چرا زنگ زده به تلفن عمارت......و چرا به گوشی خودش زنگ نزده.........
گوشی رو برداشت و گفت
$الو
٪سلام......مادمازل فلورا(خنده)
$مقدمه چینی نکن......عین آدم حرفتو بزن......چرا به گوشی خودم زنگ نزدی؟
٪خانم خانما.......گوشیت خاموشه........
(فلورا ویو)
$خاموشه؟
تازه یادم افتاد که خودم گوشیم و خاموش کردم......چون اصلا حوصله ی تماس و پیام سهام و دارا و مخصوصا مامانم و نداشتم.......
$وای آره......خودم خاموشش کردم......
٪بعد حالا هی به من بدبخت غر بزن
$چی شده بگو دیگه؟
٪هیچی والا خبر خاصی نیست......فقط مادربزرگ جنابعالی رفته پیش همه جار زده که جونگ کوک دوست دختر داره.....الان تمام باند ها و تمام جد و آبادتون فهمیدن که جونگ کوک یه دوست دختر پیدا کرده.....هیج جوره هم نمیشه جمعش کرد .......
دستامو روی چشمام از سر نا امیدی کشیدم.......حالا کی می خواست این جنجالو جمع کنه......اصلا حوصله ی حرف زدن با تهیونگ رو نداشتم برای همین گفتم
$خیلی خب......باشه.....خودم یه کاریش می کنم......مرسی که خبر دادی......
٪خواه.......
که تلفن و سر جاش گذاشتم........
با دستم به میز تکیه داده بودم.....حالا چیکار باید میکردم با وضعیتی که درست شده بود.؟؟؟؟.......
۳۵.۲k
۲۸ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.