دلبر مغرور من

˼‌ دلبر مغرور من ˹

#پارت36
...♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....

میون خنده بریده بریده گفت : وای سیاوش خب هر کاری کردم بیدار نمیشدی منم گفتم روز اخری بریم استفاده کنیم خرس

- گمشو زهرم ترکید و چشم غره ایی بهش رفتم و ادامه دادم : حالا کدوم جهنمی میخایم بریم ؟

اخ سیاوشم جهنم هم با ت بهشته

- خودتو لوس نکن کجا میریم

دریا جانم دریا و تفریحات دریایی

- اوکی پس من برم آماده بشم

برو جذاب خان

این حرفایی که رها میزد رو اگه صنم میزد از ذوق ضعف میکردم اما حالا بیخیال از کنار حرفای رها می‌گذشتم و گوشه چشمی بهشون نداشتم واقعا اون حرفا ها نیست که مهمه ، مهم اون ادمایین که ازشون میشنوی و قطره اشکی از چشمام سرازیر شد دلم بدجوری هوای صنم رو کرده بود دوریش داشت اذیتم میکرد اماده شدم و پشت سر رها سوار ماشین شدم

کنار ساحل نشسته بودم و تو فکر بودم که رها صدام کرد

- سیاوش بیا تو اب دیگه

ول کن رها اصن حوصله ندارم

- نکبتی زیر لب زمزمه کرد و خودش به شنا کردنش ادامه داد ، به شنا کردنش نگاه میکردم که یهو متوجه دست و پا زدنش شدم و در اخر کمک خواستنش ..

- صنم

- خب همچی اوکیه صنم من ؟

لبخند تلخی زدم و سرمو به نشون تایید تکون دادم ، صنم من همیشه سیاوش میگف لعنت به این زندگی کوفتی که مارو از هم جدا کرد

بیخیال فکر کردن شدم و وارد خونه شدم و به مامان سلام کردم

- سلام دخترم لباس خریدی ؟

اره خریدم

- برو بپوش ببینم چجوریه

مامان الان خستم

- عه صنم بخاطر مامان
دیدگاه ها (۱)

˼‌ دلبر مغرور من ˹#پارت37...♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....♥️...

˼‌ دلبر مغرور من ˹#پارت38...♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....♥️...

˼‌ دلبر مغرور من ˹#پارت35...♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....♥️...

˼‌ دلبر مغرور من ˹#پارت34...♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....♥️...

رمان{ برادر ناتنی } پارت ۹

#Gentlemans_husband#Season_two#part_190با قدمای جا افتاده وا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط