cold Mafia (P27)
cold Mafia (P27)
دوست دارم اون هر.زه لعنتی خفه کنم
از زبان ا.ت :
وقتی فهمیدم کوک برا همین خواست ازم جدا شه رفتم بلیط پرواز به کره گرفتم تهیونگ نمیدونه برا همین براش نامه نوشتم گذاشتم رو تختش توی فرودگاه نشسته بودن که گفتن شروع پرواز به کره آماده هست رفتم نشستم تو هواپیما چون موبایل نداشتم از مانیتوری که روبه روم بود استفاده کردم همه از خبر ازدواج جونگکوک نوشته بود یه جا نوشته اسم دختره لیا بود پس چوی لیا(حواستون باشه لیا ایتزی نیست).
چند ساعت بعد :
از زبان تهیونگ :
ته : وقتی برگشتم عمارت (جونگکوک تو آمریکا یه عمارت داره ولی ا.ت اینو نمیدونه)ا.ت صدا میکردم جوابی نشنیدم چندبار صداش کردم نگران شدم همه جا گشتم نبود وقتی رفتم اتاقم هم نبود اما یه نامه ای تو تخت بود برش داشتم بازش کردم نوشته...
*تهیونگ متاسفم من نمیتونم اینجا باشم میدونم نگرانمی ولی من بلیط پرواز گرفتم دارم برمیگردم کره توهم لطفا نیا دنبالم میخوام زندگی تنهایی داشته باشم*
تهیونگ : لعنتی *به کوک زنگ زد*
تهیونگ : بردار دیگه*داد*
از زبان کوک : نشسته بودم به ا.ت فکر میکردم گوشیم زنگ خورد با اسم تهیونگ شوکه شدم در واقع میخواستم بهش زنگ بزنم گوشی جواب دادم...
کوک : بله تهیونگ
تهیونگ : کوک ا.ت فرار کرده
کوک : چیی*داد*
تهیونگ : یه نامه نوشته گفتن بلیط پرواز به کره گرفته
کوک : عوضی پس تو کجا بودی اون بادیگارد ها چه غلطی میکردند*عربده* سریع توهم برمیگردی کره *قطع کرد*
لیا : ددی چی شده
کوک : خفه شو لعنتی*عربده*(رفت)
لیا : چی شده
از زبان ا.ت :
4 ساعت بعد کره : (گایز ببخشید چون ساعت پرواز آمریکا تا کره نمیدونم چقدره گذاشتم 4 ساعت)
رسیدم کره میدونم الان تهیونگ میخواد بیاد کره ولی اگه به کوک گفته چی چون من میخوام خودمو به عنوان خدمتکار عمارتش باشم تا ببینم اونا بدون من چیکار میکنم(کرم داری؟ ولی راس میگه💔) یه تاکسی گرفتم بهش آدرس دادم شروع کرد به حرکت کردن
چند مین بعد :
به محل کوک رسیدم ولی کمی دورتر بود تا برسم عمارت تا ربع ساعت رسیدم لعنتی کل بادیگارد بود برا اینکه منو نشناسن یه ماسک مشکی زدم وارد شدم بادیگارد جلوم گرفت..
بادیگارد : ببخشید خانم شما اجازه ورود ندارید
ا.ت : ولی من از طرف کو... آقای جئون اومدم.
بادیگارد : همراه من بیاید
ا.ت*همراه اون بادیگارد رفتم داخل ولی وقتی وارد عمارت شدم هیچیش تغییر نکرده همون بود تا اینکه یه دختر اومد درسته اون لیا بود
لیا : تو دیگه کی هستی
ا.ت : عا من پارک سانا هستم(برای اینکه متوجه نشه اسم فیک گذاشت)برای خدمتکاری اومدم
لیا : آها پس کوکیم تورو فرستاده
ذهن ا.ت : کوکی مرض
ا.ت : بله من باید چیکار کنم
ادامه داره...
دوست دارم اون هر.زه لعنتی خفه کنم
از زبان ا.ت :
وقتی فهمیدم کوک برا همین خواست ازم جدا شه رفتم بلیط پرواز به کره گرفتم تهیونگ نمیدونه برا همین براش نامه نوشتم گذاشتم رو تختش توی فرودگاه نشسته بودن که گفتن شروع پرواز به کره آماده هست رفتم نشستم تو هواپیما چون موبایل نداشتم از مانیتوری که روبه روم بود استفاده کردم همه از خبر ازدواج جونگکوک نوشته بود یه جا نوشته اسم دختره لیا بود پس چوی لیا(حواستون باشه لیا ایتزی نیست).
چند ساعت بعد :
از زبان تهیونگ :
ته : وقتی برگشتم عمارت (جونگکوک تو آمریکا یه عمارت داره ولی ا.ت اینو نمیدونه)ا.ت صدا میکردم جوابی نشنیدم چندبار صداش کردم نگران شدم همه جا گشتم نبود وقتی رفتم اتاقم هم نبود اما یه نامه ای تو تخت بود برش داشتم بازش کردم نوشته...
*تهیونگ متاسفم من نمیتونم اینجا باشم میدونم نگرانمی ولی من بلیط پرواز گرفتم دارم برمیگردم کره توهم لطفا نیا دنبالم میخوام زندگی تنهایی داشته باشم*
تهیونگ : لعنتی *به کوک زنگ زد*
تهیونگ : بردار دیگه*داد*
از زبان کوک : نشسته بودم به ا.ت فکر میکردم گوشیم زنگ خورد با اسم تهیونگ شوکه شدم در واقع میخواستم بهش زنگ بزنم گوشی جواب دادم...
کوک : بله تهیونگ
تهیونگ : کوک ا.ت فرار کرده
کوک : چیی*داد*
تهیونگ : یه نامه نوشته گفتن بلیط پرواز به کره گرفته
کوک : عوضی پس تو کجا بودی اون بادیگارد ها چه غلطی میکردند*عربده* سریع توهم برمیگردی کره *قطع کرد*
لیا : ددی چی شده
کوک : خفه شو لعنتی*عربده*(رفت)
لیا : چی شده
از زبان ا.ت :
4 ساعت بعد کره : (گایز ببخشید چون ساعت پرواز آمریکا تا کره نمیدونم چقدره گذاشتم 4 ساعت)
رسیدم کره میدونم الان تهیونگ میخواد بیاد کره ولی اگه به کوک گفته چی چون من میخوام خودمو به عنوان خدمتکار عمارتش باشم تا ببینم اونا بدون من چیکار میکنم(کرم داری؟ ولی راس میگه💔) یه تاکسی گرفتم بهش آدرس دادم شروع کرد به حرکت کردن
چند مین بعد :
به محل کوک رسیدم ولی کمی دورتر بود تا برسم عمارت تا ربع ساعت رسیدم لعنتی کل بادیگارد بود برا اینکه منو نشناسن یه ماسک مشکی زدم وارد شدم بادیگارد جلوم گرفت..
بادیگارد : ببخشید خانم شما اجازه ورود ندارید
ا.ت : ولی من از طرف کو... آقای جئون اومدم.
بادیگارد : همراه من بیاید
ا.ت*همراه اون بادیگارد رفتم داخل ولی وقتی وارد عمارت شدم هیچیش تغییر نکرده همون بود تا اینکه یه دختر اومد درسته اون لیا بود
لیا : تو دیگه کی هستی
ا.ت : عا من پارک سانا هستم(برای اینکه متوجه نشه اسم فیک گذاشت)برای خدمتکاری اومدم
لیا : آها پس کوکیم تورو فرستاده
ذهن ا.ت : کوکی مرض
ا.ت : بله من باید چیکار کنم
ادامه داره...
۱۶.۹k
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.