❌ اصکی ممنوع ❌
❌ اصکی ممنوع ❌
"Devastating retaliation"
#تلافی_ویرانگر
#Part70
خاستم برم سمت افسری که پشت میز بود اما با صدای جذابی متوقف شدم: میتونم کمکتون کنم خانم؟
به سمت مرد ورزیده و قد بلندی چرخیدم که احتمالا میتونست یکی از جذاب ترین مدل های فشن شو کره باشه!
صورت گرد و موهای روشنش با لبای گوشتی و چشمای عقابیش هارمونی داشت!
لعنت به مردای آسیایی...
نفس عمیقی کشیدم تا به خودم مسلط بشم: من دنبال خانم سیترا سینگستر میگردم!
مرد که لباس مشکی نظامی تنش بود، دست به سینه شد و عضله های درشت بازوهاش رو تو چشمم فرو کرد: باهاش چه نسبتی داری؟
قبل از اینکه بتونم جواب بدم، تهیونگ اومد تو و اخمی بهم کرد: چرا منتظرم نموندی؟
بعد رو به مرد قد بلند گفت: سلام افسر کیم، ایشون دختر عموی سیترا سینگستر هستن!
مرد که افسر کیم خطاب شده بود پوزخندی زد: اقوام قاتل یکی یکی پیداشون میشه!
نتونستم جواب بدم چون چشمم به چاله گونه فاکیش بود!
تهیونگ: عاح بس کنین افسر، هنوز هیچی ثابت نشده ما باید تا بهوش اومدن جئون صبر کنیم!
افسر کیم: درسته، البته اگه بهوش بیاد!
راه افتاد: دنبالم بیاین!
دنبال افسر کیم از چند تا سالن گذشتیم تا رسیدیم به راهرویی که انتهاش به یه سلول ختم میشد!
راهرو کاملا بوی رایحه مگنولیا میداد!
با دیدن سیترا که نشسته بود و دستاشو تو هم قفل کرده بود نتونستم خودم رو کنترل کنم.
دوییدم سمتش و به میله ها چنگ زدم: سیترا؟
.... ادامه دارد...
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
"Devastating retaliation"
#تلافی_ویرانگر
#Part70
خاستم برم سمت افسری که پشت میز بود اما با صدای جذابی متوقف شدم: میتونم کمکتون کنم خانم؟
به سمت مرد ورزیده و قد بلندی چرخیدم که احتمالا میتونست یکی از جذاب ترین مدل های فشن شو کره باشه!
صورت گرد و موهای روشنش با لبای گوشتی و چشمای عقابیش هارمونی داشت!
لعنت به مردای آسیایی...
نفس عمیقی کشیدم تا به خودم مسلط بشم: من دنبال خانم سیترا سینگستر میگردم!
مرد که لباس مشکی نظامی تنش بود، دست به سینه شد و عضله های درشت بازوهاش رو تو چشمم فرو کرد: باهاش چه نسبتی داری؟
قبل از اینکه بتونم جواب بدم، تهیونگ اومد تو و اخمی بهم کرد: چرا منتظرم نموندی؟
بعد رو به مرد قد بلند گفت: سلام افسر کیم، ایشون دختر عموی سیترا سینگستر هستن!
مرد که افسر کیم خطاب شده بود پوزخندی زد: اقوام قاتل یکی یکی پیداشون میشه!
نتونستم جواب بدم چون چشمم به چاله گونه فاکیش بود!
تهیونگ: عاح بس کنین افسر، هنوز هیچی ثابت نشده ما باید تا بهوش اومدن جئون صبر کنیم!
افسر کیم: درسته، البته اگه بهوش بیاد!
راه افتاد: دنبالم بیاین!
دنبال افسر کیم از چند تا سالن گذشتیم تا رسیدیم به راهرویی که انتهاش به یه سلول ختم میشد!
راهرو کاملا بوی رایحه مگنولیا میداد!
با دیدن سیترا که نشسته بود و دستاشو تو هم قفل کرده بود نتونستم خودم رو کنترل کنم.
دوییدم سمتش و به میله ها چنگ زدم: سیترا؟
.... ادامه دارد...
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
۲.۶k
۱۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.