کابوس

کابوس!

part:28

روز بعد همه چی آماده بود یه باغ تزئین شده با یه حوض گرد و فواره که دورش با لامپ های ریز رنگی رنگی شده بود.

فقط مونده بود ا.ت رو بیارن که اونم به جین سپرده بودن.

................................................................
سوکجین: الو ات

ات: سلام جین خوبی؟

سوکجین: من آره ولی نامجون نه

ات: یعنی چی؟ چه خبره؟به کوک زنگ زدی؟

سوکجین: هرچی زنگ میزنم جواب نمیده..زود تر بیا به لوکیشنی که میفرستم فقط قبلش برو عمارت ما قرصایی که روی کابینت هست و بردار و بیا بدو...

قطع کرد و با خنده نگاهشو داد به نامجون و جونگکوک که بهت زده بهش نگاه میکردن.

سوکجین: چیه خوب نشد؟طبیعی تر از این؟

کوک: خواهرمو سکته دادی دیوونه

بالشتی که زیر سرش بود و به سمت جین پرت کرد و صاف خورد به دماغش

سوکجین: هی تو اگه میتونستی خودت میگفتی

نامجون: خب راست میده سکته دادی دخترمو

سوکجین: بذار اول قبولت کنه بعد.

از اون ور هایجین با بدو بدو اومد سمتشون و پرید بغل جین:

داداشی خاله ا.ت اومد
دیدگاه ها (۰)

کابوس!part:29[آخر]از زبان ات:با شنیدن خبر دلم ریخت من عاشق ن...

شوگولی اوپامون برگشته یذره شادی کنین🥳🥳🥳🤣از حق نگذریم جدی چه ...

کابوس!part:27■۲ ماه بعد■از اون روز نامجون توی شرکت کار می‌کر...

کابوس!part:26تا اینکه جین به پشت موبایل ناجون نگاهی انداخت. ...

پارت ۷۹ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط