اربابکیم
#ارباب_کیم ♣️
#پارت_39
ویو ا/ت
با سوزش شدید توی دستم بیدار شدم.
تهیونگ کنارم بود و سرشو بین دستاش گرفته بود.
با صدای ضعیفی صداش زدم.
+ته تهیونگ
ــ بیدار شدی خوبی؟(نگران)
+خیلی درد دارم.
ــ وایستا الان دکتر میاد.
دکتر:خب خانم هوانگ شما بخواطر ضربه چاقو یی که خوردید با ید حدود یک هفته استراحت کنید.
+باشه
ــ ا/ت اون روز چه اتفاقی افتاد؟
+خواستم چیزی بگم که یکی از منشی ها وارد اتاق شد.
منشی:اوو خانم هوانگ به نظر میرسه حال خوبی ندارید.
آقای کیم میدونم کارهای زیادی دارید من پیش ایشون میمونم شما میتونید برید.
ــ لازم نکرده جین کار های شرکت رو انجام میده.
منشی:میل خودتونه.
+خلاصه اونجا منشی کلا شروع کرد به حرف زدن و نذاشت که به تهیونگ بگم چی شده و کلا یادم رفت.
یک هفته بعد.
+یه هفته استراحت کردم امروز قرار بود با تهیونگ بریم برای باند با یکی قرارداد ببندیم.
ــ ا/ت مطمعنی میتونی بیای؟
+آره میتونم بیام.
ــ خب باشه بیا بریم
+اومدم.
ویو رسیدن به محل قرارداد
+وارد یه جایی مثل انبار شدیم خب بایدم همینطوری باشه چون باند مافیایی هستن.
کلی بادیگارد دورمون بود.
روی صندلی هایی که اونجا بودن نشستیم.
و منتظر موندیم.
ــ نیم ساعت از وقت معامله مونده پس رئیستون کی میاد؟
بادیگارد:الان میان
یوجین:خوش اومدین کیم یوجین هستم میتونین یوجین صدام کنین.
ادامه دارد.................♣️
#پارت_39
ویو ا/ت
با سوزش شدید توی دستم بیدار شدم.
تهیونگ کنارم بود و سرشو بین دستاش گرفته بود.
با صدای ضعیفی صداش زدم.
+ته تهیونگ
ــ بیدار شدی خوبی؟(نگران)
+خیلی درد دارم.
ــ وایستا الان دکتر میاد.
دکتر:خب خانم هوانگ شما بخواطر ضربه چاقو یی که خوردید با ید حدود یک هفته استراحت کنید.
+باشه
ــ ا/ت اون روز چه اتفاقی افتاد؟
+خواستم چیزی بگم که یکی از منشی ها وارد اتاق شد.
منشی:اوو خانم هوانگ به نظر میرسه حال خوبی ندارید.
آقای کیم میدونم کارهای زیادی دارید من پیش ایشون میمونم شما میتونید برید.
ــ لازم نکرده جین کار های شرکت رو انجام میده.
منشی:میل خودتونه.
+خلاصه اونجا منشی کلا شروع کرد به حرف زدن و نذاشت که به تهیونگ بگم چی شده و کلا یادم رفت.
یک هفته بعد.
+یه هفته استراحت کردم امروز قرار بود با تهیونگ بریم برای باند با یکی قرارداد ببندیم.
ــ ا/ت مطمعنی میتونی بیای؟
+آره میتونم بیام.
ــ خب باشه بیا بریم
+اومدم.
ویو رسیدن به محل قرارداد
+وارد یه جایی مثل انبار شدیم خب بایدم همینطوری باشه چون باند مافیایی هستن.
کلی بادیگارد دورمون بود.
روی صندلی هایی که اونجا بودن نشستیم.
و منتظر موندیم.
ــ نیم ساعت از وقت معامله مونده پس رئیستون کی میاد؟
بادیگارد:الان میان
یوجین:خوش اومدین کیم یوجین هستم میتونین یوجین صدام کنین.
ادامه دارد.................♣️
- ۴.۰k
- ۲۰ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط