اربابکیم

#ارباب_کیم ♣️

#پارت_37

میخواستم بسته رو بذارم بعداً باز کنم.
ولی یه حسی بهم میگفت الان باز کن.

شروع کردم به باز کردن بسته.
بسته پر از چشم مصنوعی بود و یه نامه وسطش بود.
نامه رو برداشتم و باز کردم.
نامه بوی خون میداد.
شروع کردم به خواندن نامه.

(الان که داری این نامه رو می‌خونی خوب حواستو به دور اطرافت جمع کن خانم هوانگ ا/ت یا بهتر دیگه بگم کیم ا/ت.
شاید منو یادت نیاد ولی من خوب تورو یادم میاد.
تو خیلی چیز هارو نمیدونی حتی نمیدونی پدر و مادرت بخواطر چی رفتن توی اون کشتی.
فقط باید بدونی که قراره از چشم همه بیوفتی.)

+وقتی که نامه رو خوندم ترسی به بدنم افتاد
یعنی چی از جون من میخواد.
نامه رو گذاشتم توی کشو میزم و از اتاق بیرون رفتم.
به سمت بوفه کوچیک توی شرکت رفتم و یه بطری آب گرفتم.
میخواستم بخورم که اون طرف شرکت صدای جیغ و داد اومد.
وقتی رسیدم دیدم که یکی از کارکنان شرکت چاقو خورده.

+اینجا چخبره؟

•به اون دختر چاقو زدن.

+میخواستم برم بالای سر دختره که صدای آمبولانس اومد.
و دختره رو به بیمارستان بردن.
پلیس اومده بود توی شرکت و داشت همه جارو برسی میکرد.
به تهیونگ نگاه کردم معلوم بود که خیلی عصبانیه.
بلاخره کاره پلیس تموم شد و گفت دوباره برای
بازرسی میاد.
دیدگاه ها (۰)

#ارباب_کیم ♣️#پارت_38 +تهی.......ــ ا/ت فعلا حوصله ندارم.+با...

#ارباب_کیم ♣️#پارت_39ویو ا/تبا سوزش شدید توی دستم بیدار شدم....

#ارباب_کیم ♣️#پارت_36یک سال بعد +مثل همیشه بعد از چک کردن پر...

#ارباب_کیم ♣️#پارت_35 ــ اون مردی رو میبینی که روی ویلچر نشس...

پارت 13 دیدم.... چند تا دختر روبه روم وایستادن یه دونه از او...

پارت 10 بادیگارد رفت بیرون و جعبه رو باز کردم دیدم یه لباس خ...

☕️هفت روز تا تبدیل شدن به استاد قهوه☕️پارت 18

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط