اربابکیم

#ارباب_کیم ♣️

#پارت_40

+یه پسر جوون بود صداش و قیافش خیلی برام آشنا بود.

ــ کیم تهیونگ هستم و ایشون هم دستیارم‌.

یوجین: خوشبختم
خب اول می‌خواین درباره چه چیزی صحبت کنیم.

+تهیونگ و اون پسره شروع کردن به صحبت کردن بعد از یه ساعت حرف هاشون تموم شد.

یوجین:آقای کیم هرکی توی این معامله خیانت کنه باید با ارزش ترین چیزشو یه طرف مقابل بده قبوله.

ــ قبوله

یوجین:فردا براتون بار هارو می‌فرستم.

ــ خب ما دیگه میریم.
ا/ت بیا

+اومدم.
سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم.

ــ شکمت درد نمیکنه؟

+فقط یه کمی.

ــ خوبه میتونی بیای شرکت؟

+آره میتونم

ــ خب میریم شرکت.

+بعد از ۲۰مین به شرکت رسیدیم و هر کدوممون به سمت اتاق خودمون رفتیم.
درحال چک کردن پرونده ها بودم که یه نامه از پنجره افتاد داخل اتاق برش داشتم و از پنجره بیرون رو نگاه کردم کسی نبود روی صندلیم نشستم و نامه رو باز کردم.

«اخرش به دستت میارم هوانگ ا/ت»

+همین یه جمله رو نوشته بود اولش یه کم ترسیدم ولی شاید یه آدم بیکار بخواد کسی رو اذیت کنه.
برگه رو انداختم توی سطل اشغال و از اتاق بیرون رفتم.

ادامه دارد.................♣️
دیدگاه ها (۲)

#ارباب_کیم ♣️#پارت_41+به سمت اتاق کارمندا رفتم تا اون کار من...

#ارباب_کیم ♣️#پارت_42 بعد از چند مین بلند شدم و پیاده به سمت...

#ارباب_کیم ♣️#پارت_39ویو ا/تبا سوزش شدید توی دستم بیدار شدم....

#ارباب_کیم ♣️#پارت_38 +تهی.......ــ ا/ت فعلا حوصله ندارم.+با...

love Between the Tides²³م:شما چند وقته همو میشناسید؟ با سرعت...

پارت ۹۴ فیک ازدواج مافیایی

⁵³کوک: ببخشید خانم، ببخشید. من شمارو دیدم یادم به همسرم افتا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط