اربابکیم

#ارباب_کیم ♣️

#پارت_38

+تهی.......

ــ ا/ت فعلا حوصله ندارم.

+باشه
تهیونگ رفت توی اتاق کارش منم رفتم که به کارمندا سر بزنم.
بالای سرشون یکی یکی میرفتم که ببینم کارشون رو درست انجام میدن.

*خانم هوانگ

+بله

*میشه یه لحظه بیاین اینجا.

+خب چی شده؟

*میدونم این موضوع به من ربطی نداره ولی اگه این نمودار رو ببینید سهام شرکت داره برداشته میشه.

+مگه اینجا حساب دار نداره.
میتونی ببینی از کجا داره برداشته میشه؟

*اینطور که معلومه از از اتاق حساب دار شرکت سیگنال فرستاده میشه.

+ممنونم.
به سرعت خودمو به اتاق حساب دار رسوندم.
درو آروم باز کردم و وارد اتاق شدم همه جا تاریک بود و چیزی نمیدیدم.

+کسی اینجاست؟

/با پای خودت اومدی تو تله من.

+خواستم چیزی بگم که چیزی فرو رفت توی شکمم.

/این تازه شروعشه.
سهام شرکت هم برای خودتون(رفت)

+محکم افتادم روی زمین و از دهنم خون خارج میشد دیگه هیچ جارو حس نمی‌کردم. وبعد سیاهی..

ویو تهیونگ

ــ امروز بخواطر اینکه یه کارمند توی شرکت چاقو خورده بود به شدت عصبانی شدم آخه چرا باید تو شرکت من این اتفاق بیفته.
حدود دوساعت تو فکر بودم که با صدای جیغ یکی از جام پریدم.
و به سرعت از اتاق خارج شدم.

...
ــ اینجا چخبره؟
رفتم جلو تر و ا/ت که غرق در خون بود رو دیدم.

ــ ا/ت ا/ت
یکی آمبولانس خبر کنه(داد)

ــ آمبولانس اومد و ا/ت رو برد از جین خواستم که مواظب شرکت باشه تا من با ا/ت برم.

ادامه دارد.................♣️
دیدگاه ها (۰)

#ارباب_کیم ♣️#پارت_39ویو ا/تبا سوزش شدید توی دستم بیدار شدم....

#ارباب_کیم ♣️#پارت_40 +یه پسر جوون بود صداش و قیافش خیلی برا...

#ارباب_کیم ♣️#پارت_37میخواستم بسته رو بذارم بعداً باز کنم.ول...

#ارباب_کیم ♣️#پارت_36یک سال بعد +مثل همیشه بعد از چک کردن پر...

پارت ۳ فیک مرز خون و عشق

قلب یخیپارت ۳از زبان ا/ت:ولش کن بابا بچست دیگه یک حرفی واسه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط