پرستار بچم پارت ۱۶
ویو ات:نمیدونم چرا ولی نمیخواستم کو رو حدا کنم لباش طمع آناناس میداد 😋 وای چی داری میگی اون و تو فقد تظاهر می کنید...بعد بوسش سرش رو گذاشت روی سینم...یکم بعد دیدم تکونی نمیخوره خوابش برده بود...به سختی بردمش توی اتاق و گذاشتمش روی تخت...لباسش از شدت گریه خیس خیس بود عوضش کنم ناراحت نشه؟بیخیال ات چشماتو ببند و لباساش رو عوض کن...یه لباس برداشتم توی کمد و آروم لباسش رو از توی تنش در اوردم...چشمم به بدنش خورد وای با هیز شدمممم اه سریع لباس رو بهش پوشوندم و گرفتم خوابیدم.... تازه چشمام گرم شده بود که حس کردم رفتم توی بغل یکی برگشتم دیدم جونگکوک بغلم کرده...دلم می خواست بهش بگم چقدر دوسش دارم دلم میخواست وقتی بوسیدم همراهیش کنم ولی من چیزی جز یه خدمتکار نیستم...
×پرش زمانی(صبح ساعت8)
ویو ات:طبق معمول ورزشم رو کردم و ایرپادم رو گذاشتم توی گوشم و اهنگ شادی رو پلی کردم
ویو کوک:با سر درد بدی از خواب بیدار شدم...ات رو توی اتاق ندیدم از اتاق رفتم بیرون و دیدم داره ورزش میکنه...نا خواسته لبخندی زدم و رفتم حموم...وقتی اومدم داشت میرقصید(فیلم شو میزارم) چقدر کیوته لعنتی دلم میخواد برم بغلش کنم...راستی دیشب؟ وای چ غلطی کردم...میخواستم برم پایین که دیدم داره به زیر لباسش ور میره...یقه لباسش رو داد پایین خواستم جلوی چشمام رو بگیرم ولی مغزم این اجازه رو نمیداد...که جیمین عنتر بیدار شد...ات با دیدن جیمین پرید بغلش...کم مونده بود قاطی کنم ولی خودمو عادی نشون دادم...جیهو رو بیدار کردم و صبحونه رو خوردیم و رفتم شرکت
×پرش زمانی(شب ساعت2)
ویو ات:جیهو رو ساعت ۹ خوابوندم ولی ارباب دیر کرده بود خیلی نگرانش شده بودم...خواستم زنگ بزنم که صدای باز کردن در اومد...ارباب بود ولی تلو تلو وارد خونه شد...از بوی تند الکلش فهمیدم مست کرده
آروم آروم میومد سمتم و کروات رو شل میکرد منم عقب عقب میرفتم و خواست بگیرتم که از زیرش در رفتم و افتاد روی مبل
کوک:کجا رفتی تولههههه(مست)
ات:ج.جونگکوک حالت خوبه؟
کوک:چ عجب خواستی منو به اسمم صدا بزنی
ات:....(سکوت)
کوک:بیا بریم اتاق
ات:ب..برای چی؟
کوک:میخوام تورو مال خودم کنم
های...ساری چند روز فعالیت نکردم وضعم به شدت افتضاحه امکانش هست دیر به دیر پارت بزارم ببخشید😕💔
×پرش زمانی(صبح ساعت8)
ویو ات:طبق معمول ورزشم رو کردم و ایرپادم رو گذاشتم توی گوشم و اهنگ شادی رو پلی کردم
ویو کوک:با سر درد بدی از خواب بیدار شدم...ات رو توی اتاق ندیدم از اتاق رفتم بیرون و دیدم داره ورزش میکنه...نا خواسته لبخندی زدم و رفتم حموم...وقتی اومدم داشت میرقصید(فیلم شو میزارم) چقدر کیوته لعنتی دلم میخواد برم بغلش کنم...راستی دیشب؟ وای چ غلطی کردم...میخواستم برم پایین که دیدم داره به زیر لباسش ور میره...یقه لباسش رو داد پایین خواستم جلوی چشمام رو بگیرم ولی مغزم این اجازه رو نمیداد...که جیمین عنتر بیدار شد...ات با دیدن جیمین پرید بغلش...کم مونده بود قاطی کنم ولی خودمو عادی نشون دادم...جیهو رو بیدار کردم و صبحونه رو خوردیم و رفتم شرکت
×پرش زمانی(شب ساعت2)
ویو ات:جیهو رو ساعت ۹ خوابوندم ولی ارباب دیر کرده بود خیلی نگرانش شده بودم...خواستم زنگ بزنم که صدای باز کردن در اومد...ارباب بود ولی تلو تلو وارد خونه شد...از بوی تند الکلش فهمیدم مست کرده
آروم آروم میومد سمتم و کروات رو شل میکرد منم عقب عقب میرفتم و خواست بگیرتم که از زیرش در رفتم و افتاد روی مبل
کوک:کجا رفتی تولههههه(مست)
ات:ج.جونگکوک حالت خوبه؟
کوک:چ عجب خواستی منو به اسمم صدا بزنی
ات:....(سکوت)
کوک:بیا بریم اتاق
ات:ب..برای چی؟
کوک:میخوام تورو مال خودم کنم
های...ساری چند روز فعالیت نکردم وضعم به شدت افتضاحه امکانش هست دیر به دیر پارت بزارم ببخشید😕💔
۵۱.۹k
۰۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.