فیک
#فیک
ارباب جوان منₚₐᵣₜₑ₁₁
×باشه
(فردای آن روز)
_امروز قرار گزاشته بودیم که کنار اون درخته که توی اون دشته که وقتی بچه بودیم میرفتیم، بریم درسته اوموقع ها بیشتر فرصت داشتیم تا بیایم پیش هم اما الان نه کار هامون سخت تر شده دلم میخواد برگردیم به قدیم
بلاخره رسیدیم ات و دیدم که به اسمون خیره شده بود و به ابرا نگاه میکرد.
رفتم سمتش و کنارش نشستم
_سلام ببخشید حتما خیلی وقته اینجا نشستی
نه همین چندیقه پیش اومدم
_اها. هنوز تهیونگ نیامده..
تا اونجایی که یادمه همیشه دیر میکرد تازه بعضی اوقاتم یادش میرفت.
_اره. شاید یادش رفته باشه.
اهوم. گشنمهه
_توهم همیشه هروقت میامدی اینجا میگفتی گشنته
عیششش
(درحال پریدن)
اه لعنتیی(نگاهی به جونکوک کرد)
لطف میکنی بجای نگاه کردن از جات بلندشی اون سیبو واسم بکنی؟
_باشه خانم کوشولو
درد. چندبار گفتم منو اینشکلی صدا نزن
_باشه
_بیا
ممنون.
خب تو این ده سال چیکار کردین...
_هیچی
هیچی؟
_اهوم
دوست دختر داری؟؟
_بله؟؟
گفتم دوسـ..
_تو چی؟؟
سوال و با سوال جواب میدی؟؟
_ندارم
اها.. من.... من.. یکیو دوست دارم...
_چیییییی؟ کیییییییییی؟
بتوچه
_بمنچه.؟یعنی اون از من خوشگلتره؟؟ از چیش خوشت اومد هاا..؟
خنده های ریزی کرد و گفت
خب....از حسود بازی هاش، خیلی کیوته، از صداش نگاش و..... اون خیلی خوشگله
_هعییی.. اون چی اونم دوست داره؟؟
نگاهی به کوک کردو سرشو اورد پایین
نمیدونم..(اروم)
_گوه میخوره دوست نداشته باشه حالا اون پسره اسمش چیه؟
عامم بعدا میگم
_اوک
اونن اون چیههه
_چیی
نگاه اون بوتهه تکون میخوره
_عاا
س سگگگگگگ داره میاد به سمتت ماااا
_کاری نداره که
جیغغغغغغ(پرید تو بغل کوک)
کوک با تعجب بهش نگاه کرد و پوزخندی زد صورتااونقد به هم نزدیک شده بودن که نفسای ی گرمش. به صورتش میخورد و نگاهی به لباش کرد
ودیگه بیشتر از این نتونست تحمل کنه و لباشو روی لبای ات گزاشت ومکید ات با تعجب به کوک نگاه کرد بعد چشماش رو بست وباهاش همکاری کرد
خیلی خوشحال بود که پسری که دوسش داشته اونو بوسیده.
((چند مین بعد))
هردوشون به نفس نفس افتاده بودن
ات نگاهی به کوک کرد وگونه هاش سرخ شده بودن سرشو انداخت پایین
_اتت چرا قرمز شده(خندیدن)
عاا...
_ات.... من.... من عاشقتم....
منم
_واقعا؟.
اهوم
_ تودیگه الان واسه منی هنوزم اون پسره رو دوست داریی؟؟
ا.اره خب راستش اون پسر... تو بودی
_و. واقعااا
×ببخشید وسط حرفتون میپرم کی قراره شیرینی عروسیتون رو بخورم؟
_یا حضرت بنگتن تو از کجا پیدات شد....
×والا من خیلی وقته اینجام شما انقد غرق.....
_هیشش
×سعی در نخندیدن
×کی قراره دایی شم هوم؟
ببنددددد
×عام اصن عمو میشم یا دایی؟؟
تهیونگااااا
ببخشید میدونم چرت شده ببخشید 🥺
ارباب جوان منₚₐᵣₜₑ₁₁
×باشه
(فردای آن روز)
_امروز قرار گزاشته بودیم که کنار اون درخته که توی اون دشته که وقتی بچه بودیم میرفتیم، بریم درسته اوموقع ها بیشتر فرصت داشتیم تا بیایم پیش هم اما الان نه کار هامون سخت تر شده دلم میخواد برگردیم به قدیم
بلاخره رسیدیم ات و دیدم که به اسمون خیره شده بود و به ابرا نگاه میکرد.
رفتم سمتش و کنارش نشستم
_سلام ببخشید حتما خیلی وقته اینجا نشستی
نه همین چندیقه پیش اومدم
_اها. هنوز تهیونگ نیامده..
تا اونجایی که یادمه همیشه دیر میکرد تازه بعضی اوقاتم یادش میرفت.
_اره. شاید یادش رفته باشه.
اهوم. گشنمهه
_توهم همیشه هروقت میامدی اینجا میگفتی گشنته
عیششش
(درحال پریدن)
اه لعنتیی(نگاهی به جونکوک کرد)
لطف میکنی بجای نگاه کردن از جات بلندشی اون سیبو واسم بکنی؟
_باشه خانم کوشولو
درد. چندبار گفتم منو اینشکلی صدا نزن
_باشه
_بیا
ممنون.
خب تو این ده سال چیکار کردین...
_هیچی
هیچی؟
_اهوم
دوست دختر داری؟؟
_بله؟؟
گفتم دوسـ..
_تو چی؟؟
سوال و با سوال جواب میدی؟؟
_ندارم
اها.. من.... من.. یکیو دوست دارم...
_چیییییی؟ کیییییییییی؟
بتوچه
_بمنچه.؟یعنی اون از من خوشگلتره؟؟ از چیش خوشت اومد هاا..؟
خنده های ریزی کرد و گفت
خب....از حسود بازی هاش، خیلی کیوته، از صداش نگاش و..... اون خیلی خوشگله
_هعییی.. اون چی اونم دوست داره؟؟
نگاهی به کوک کردو سرشو اورد پایین
نمیدونم..(اروم)
_گوه میخوره دوست نداشته باشه حالا اون پسره اسمش چیه؟
عامم بعدا میگم
_اوک
اونن اون چیههه
_چیی
نگاه اون بوتهه تکون میخوره
_عاا
س سگگگگگگ داره میاد به سمتت ماااا
_کاری نداره که
جیغغغغغغ(پرید تو بغل کوک)
کوک با تعجب بهش نگاه کرد و پوزخندی زد صورتااونقد به هم نزدیک شده بودن که نفسای ی گرمش. به صورتش میخورد و نگاهی به لباش کرد
ودیگه بیشتر از این نتونست تحمل کنه و لباشو روی لبای ات گزاشت ومکید ات با تعجب به کوک نگاه کرد بعد چشماش رو بست وباهاش همکاری کرد
خیلی خوشحال بود که پسری که دوسش داشته اونو بوسیده.
((چند مین بعد))
هردوشون به نفس نفس افتاده بودن
ات نگاهی به کوک کرد وگونه هاش سرخ شده بودن سرشو انداخت پایین
_اتت چرا قرمز شده(خندیدن)
عاا...
_ات.... من.... من عاشقتم....
منم
_واقعا؟.
اهوم
_ تودیگه الان واسه منی هنوزم اون پسره رو دوست داریی؟؟
ا.اره خب راستش اون پسر... تو بودی
_و. واقعااا
×ببخشید وسط حرفتون میپرم کی قراره شیرینی عروسیتون رو بخورم؟
_یا حضرت بنگتن تو از کجا پیدات شد....
×والا من خیلی وقته اینجام شما انقد غرق.....
_هیشش
×سعی در نخندیدن
×کی قراره دایی شم هوم؟
ببنددددد
×عام اصن عمو میشم یا دایی؟؟
تهیونگااااا
ببخشید میدونم چرت شده ببخشید 🥺
۱.۹k
۲۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.