فیک
#فیک
ارباب جوان من ₚₐᵣₜₑ₁₀
_بلاخره امروز میریم سئول
×ارههه
_خیلی خوشحالم
×منم
_بنظرت ات چه شکلی شده.؟
× نمیدونم. منم خیلی دوست دارم ببینیم چه شکلی شده
وسایلمون رو جمع کردیم و به سمت سئول
راه افتادیم
ویو ات:
شنیدم که امروز قراره جونکوک و تهیونگ برگردن یعنی تا الان چقد تغیر کردن یعنی اگه منو ببینن میشناسن؟ خب من 23سالمه وچون به پزشکی علاقه داشتم الان پزشک قصرهستم.
امروز کلی کار دارم
تقریباهوا غروب شده بود امروز قراره جشن بزرگی بخاطر برگشتن جونکوک و تهیونگ بگیرن خیلی خسته بودم میخواستم برم استراحت کنم که دیدم همه دارن سرو صدا میکنن صدای تبل ها فکنم اومدن رفتم کنار بقیه پزشکا وایستادم بلاخره دیدمشون چقد تغییر کردن چقد خوشگل شدن اهم من دارم چی میگم اصن.....
چون قصر شلوغ بود منو ندیدن
ویو جونکوک:
وارد قصر شدیم جشن بزرگی گرفته بودن دنبال ات میگشتم خیلی شلوغ بود پیداش نمیکردم شاید حتی اگه جلو چشمم باشه نشناسمش یعنی چه شکلی شده مطمعنم خیلی خوشگله تهیونگم با نگاهاش دنبال ات میگشتم
((چندساعت بعد))
_اخیش تموم شد سرم درد گرفت چقدر سروصدابود
×اهوم
_هعیی یادش بخیر زمان خیلی زود میگذره ده سال میگذره چقد باهم بازی میکردیم با تو ات
×اره.
_ات و دیدی؟
×نه تو دیدی مگه؟
_نه ولی شنیدم پزشکه قصره
×اوه جدی؟
_اره. میخوای بریم پیشش
×بریم
رفتیم و یکیودنبالش فرستادیم منتظر شدیم تا ات بیاد
چند مین بعد
سلام
×_سلام
×اتتت (بغل کردن)
×ات خودتیی چقد تغییر کردیی
هه خوشگل تر شدم
×نه زشت بودی زشت ترم شدی(خندیدن)
درد. اصن من میرم
_کجا تازه اومدی که..
کار دارم مثل شماکه بیکار نیستم
_اصن فرقی نکردی همون دختره لجباز تخس هستی
توهم همون رومخ پرویی که بودی هستی
_هویییی
چته
×بسه دیگه دعوا نکنید بزرگ شدید
+ منتظر بودیم تا تو بهمون بگی
×بی ادب
+تو که ادب داری به کجارسیدی.؟
_ای بابا بسه الان میزنین همو میکشین
اوکی من باید برم کار دارم
×بسلامت
_فرداصبح زود بیاین دم اون درخته که قبلنا قرار میزاشتیم
+×باشه
.........
ببخشید بچه ها که دیر گزاشتم نت نداشتم الانم فقط تا پس فردا میتونم پارت بزارم
اگه تونستم امروز سه تا پارت میزارم واینکه مدرسه هاهم باز شده و چون امسال نهاییم زیاد نمیتونم گوشی دستم بگیرم
میدونم این پارتش چرت شده ببخشید
🥺💔
ارباب جوان من ₚₐᵣₜₑ₁₀
_بلاخره امروز میریم سئول
×ارههه
_خیلی خوشحالم
×منم
_بنظرت ات چه شکلی شده.؟
× نمیدونم. منم خیلی دوست دارم ببینیم چه شکلی شده
وسایلمون رو جمع کردیم و به سمت سئول
راه افتادیم
ویو ات:
شنیدم که امروز قراره جونکوک و تهیونگ برگردن یعنی تا الان چقد تغیر کردن یعنی اگه منو ببینن میشناسن؟ خب من 23سالمه وچون به پزشکی علاقه داشتم الان پزشک قصرهستم.
امروز کلی کار دارم
تقریباهوا غروب شده بود امروز قراره جشن بزرگی بخاطر برگشتن جونکوک و تهیونگ بگیرن خیلی خسته بودم میخواستم برم استراحت کنم که دیدم همه دارن سرو صدا میکنن صدای تبل ها فکنم اومدن رفتم کنار بقیه پزشکا وایستادم بلاخره دیدمشون چقد تغییر کردن چقد خوشگل شدن اهم من دارم چی میگم اصن.....
چون قصر شلوغ بود منو ندیدن
ویو جونکوک:
وارد قصر شدیم جشن بزرگی گرفته بودن دنبال ات میگشتم خیلی شلوغ بود پیداش نمیکردم شاید حتی اگه جلو چشمم باشه نشناسمش یعنی چه شکلی شده مطمعنم خیلی خوشگله تهیونگم با نگاهاش دنبال ات میگشتم
((چندساعت بعد))
_اخیش تموم شد سرم درد گرفت چقدر سروصدابود
×اهوم
_هعیی یادش بخیر زمان خیلی زود میگذره ده سال میگذره چقد باهم بازی میکردیم با تو ات
×اره.
_ات و دیدی؟
×نه تو دیدی مگه؟
_نه ولی شنیدم پزشکه قصره
×اوه جدی؟
_اره. میخوای بریم پیشش
×بریم
رفتیم و یکیودنبالش فرستادیم منتظر شدیم تا ات بیاد
چند مین بعد
سلام
×_سلام
×اتتت (بغل کردن)
×ات خودتیی چقد تغییر کردیی
هه خوشگل تر شدم
×نه زشت بودی زشت ترم شدی(خندیدن)
درد. اصن من میرم
_کجا تازه اومدی که..
کار دارم مثل شماکه بیکار نیستم
_اصن فرقی نکردی همون دختره لجباز تخس هستی
توهم همون رومخ پرویی که بودی هستی
_هویییی
چته
×بسه دیگه دعوا نکنید بزرگ شدید
+ منتظر بودیم تا تو بهمون بگی
×بی ادب
+تو که ادب داری به کجارسیدی.؟
_ای بابا بسه الان میزنین همو میکشین
اوکی من باید برم کار دارم
×بسلامت
_فرداصبح زود بیاین دم اون درخته که قبلنا قرار میزاشتیم
+×باشه
.........
ببخشید بچه ها که دیر گزاشتم نت نداشتم الانم فقط تا پس فردا میتونم پارت بزارم
اگه تونستم امروز سه تا پارت میزارم واینکه مدرسه هاهم باز شده و چون امسال نهاییم زیاد نمیتونم گوشی دستم بگیرم
میدونم این پارتش چرت شده ببخشید
🥺💔
۳.۴k
۱۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.