اهوی من
اهوی من
پارت ۱۱۷
(اهو)
صبح بیدار شدم گیسو رو شیر دادم کارمو انجام دادم ک کمند ایسان امدن یک صبحانه درست کردم همه منتظر اراد بودن ک بیدار نشد مجبور شدیم بخوریم
کمند: اهو جان به اقا اراد گفتی درمورد دانشگاه جادوگرا؟
اهو: راضی نشد الکی بهونه هایی الکی اورد ولی من خیلی دوست داشتم بیام
کمند: بازم ما باهاش حرف میزنیم
اهو: مرسی ازتون
بلند شدم رفتم اراد بیدار کنم ک گوشیم پیامک امد بازش کردم دیدم فیلم هایی اراد ستاره رو یکی برام فرستاده و نوشته
پیام:با ستاره شوهرت باهاش رفته مسافرت ۱ ماه از صبح تا شب با اون بوده گول خوردی اهو
قبلم وایساد میدونستم اراد با ستاره بوده ولی کاشکی این عکس هارو نمدیدم اراد بلند شد با سرعت امد سمتم و دستمو گرفت
اراد: چرا رنگت پرید حالت خوبه نفسم؟
اهو: یکی عکس هایی تو ستاره ک همجا باهاش میرفتی برام فرستاده دیدم قلبم داره میاد تو حلقم(با گریه)
اراد: بیا بشین اب بیارم برات
نشستمک برام اب اورد خوردم دست هامو گرفت بوسید
اراد: بیخشید میدونم قلبت اندازه قبل منو دوست نداره ولی گول خوردم معذرت میخوام برات جبران میکنم اصلا هرچی تو بگی بخوای میرم تو اتیش جهنم ۵۰۰ سال میمونم تو گذشته خیلی اذیتت کردم ولی هروقت ک برده ای من بودی کمتر از گل بهت نمگفتم چون دلم نمیومد زن سومهم ک بودی نمذاشتم یک تار موت ازت کم بشه
اهو: اراد الان فقط بغل میخوام همین
اراد اهو رو بغل میکنه و وقتی یکم حالش خوبه میشه میرن پیش مهمون ها
ایسان: ما امروز قراره بریم دیگ
اهو: ولی شما ک یک روز موندین
ایسان: همین یک روز هم خیلی بهتون زحمت دادیم باید بریم خونه پدر مادر کمند و بعدش میریم شهرمون
پوریا امد سمت منو اراد
پوریا: خاله عمو؟
اهو: جانم
اراد: بله
پوریا: میگم تا وقتی ک من بزرگ بشم میشه دخترتون به کسی ندینمن خودم میاممیگیرمش
اهو: باشه ولی یک شرطی داره
پوریا: چی شرطی؟
اهو: اینک از ته قلبت دخترمو دوست داشته باشی
پوریا: من دخترتو خیلی دوست دارم
اراد: ایسان پسرتو جمع کن تا اون روی جغدمو نبینی هااا
کمند ایسان رفتن اراد رفت گیسو تا حد ممکن ماچش کرد
اهو: بچم مرد چرا اینقدر ماچش میکنی
اراد: واقعا راست میگن حس پدر بودن خیلی خوبه
اهو: وحس مادر بودن خوشم میاد وقتی بهش شیر میدم یاگریه میکنه ارومش میکنم
اراد:منم شیر میخوام
اهو: برو گمشو بی ادب
پارت ۱۱۷
(اهو)
صبح بیدار شدم گیسو رو شیر دادم کارمو انجام دادم ک کمند ایسان امدن یک صبحانه درست کردم همه منتظر اراد بودن ک بیدار نشد مجبور شدیم بخوریم
کمند: اهو جان به اقا اراد گفتی درمورد دانشگاه جادوگرا؟
اهو: راضی نشد الکی بهونه هایی الکی اورد ولی من خیلی دوست داشتم بیام
کمند: بازم ما باهاش حرف میزنیم
اهو: مرسی ازتون
بلند شدم رفتم اراد بیدار کنم ک گوشیم پیامک امد بازش کردم دیدم فیلم هایی اراد ستاره رو یکی برام فرستاده و نوشته
پیام:با ستاره شوهرت باهاش رفته مسافرت ۱ ماه از صبح تا شب با اون بوده گول خوردی اهو
قبلم وایساد میدونستم اراد با ستاره بوده ولی کاشکی این عکس هارو نمدیدم اراد بلند شد با سرعت امد سمتم و دستمو گرفت
اراد: چرا رنگت پرید حالت خوبه نفسم؟
اهو: یکی عکس هایی تو ستاره ک همجا باهاش میرفتی برام فرستاده دیدم قلبم داره میاد تو حلقم(با گریه)
اراد: بیا بشین اب بیارم برات
نشستمک برام اب اورد خوردم دست هامو گرفت بوسید
اراد: بیخشید میدونم قلبت اندازه قبل منو دوست نداره ولی گول خوردم معذرت میخوام برات جبران میکنم اصلا هرچی تو بگی بخوای میرم تو اتیش جهنم ۵۰۰ سال میمونم تو گذشته خیلی اذیتت کردم ولی هروقت ک برده ای من بودی کمتر از گل بهت نمگفتم چون دلم نمیومد زن سومهم ک بودی نمذاشتم یک تار موت ازت کم بشه
اهو: اراد الان فقط بغل میخوام همین
اراد اهو رو بغل میکنه و وقتی یکم حالش خوبه میشه میرن پیش مهمون ها
ایسان: ما امروز قراره بریم دیگ
اهو: ولی شما ک یک روز موندین
ایسان: همین یک روز هم خیلی بهتون زحمت دادیم باید بریم خونه پدر مادر کمند و بعدش میریم شهرمون
پوریا امد سمت منو اراد
پوریا: خاله عمو؟
اهو: جانم
اراد: بله
پوریا: میگم تا وقتی ک من بزرگ بشم میشه دخترتون به کسی ندینمن خودم میاممیگیرمش
اهو: باشه ولی یک شرطی داره
پوریا: چی شرطی؟
اهو: اینک از ته قلبت دخترمو دوست داشته باشی
پوریا: من دخترتو خیلی دوست دارم
اراد: ایسان پسرتو جمع کن تا اون روی جغدمو نبینی هااا
کمند ایسان رفتن اراد رفت گیسو تا حد ممکن ماچش کرد
اهو: بچم مرد چرا اینقدر ماچش میکنی
اراد: واقعا راست میگن حس پدر بودن خیلی خوبه
اهو: وحس مادر بودن خوشم میاد وقتی بهش شیر میدم یاگریه میکنه ارومش میکنم
اراد:منم شیر میخوام
اهو: برو گمشو بی ادب
۵.۷k
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.