fan gril
ا.ت ویو
که محکم به ینفر برخورد کردم داشتم میافتادم که کمرمو گرفت.
بعد از اینکه از گیجی در اومدم یه نگاه بهش کردم....
ته ته بود فقط حوله تنش بود سریع ازش جدا شدم
ا.ت : اممم.....من.....خب.....یعنی.....حواسم نبود
چیزه......جیمین داره صدام میکنه نه؟
من برم(رفت)
ته : کیووووت
تهونگ لباس پوشید و رفت بیرون.
جین:بچه ها باید برای ناهار یه فکری بکنید من غذا درست نمیکنم
جیمین:هیونگ چرا ناراحتی؟
جین:ناراحت؟؟ نیستم
جیمین:چرا دیگه تو هر وقت ناراحتی غذا درست نمیکنی..
نامجون:فک کنم من بدونم چرا ناراحته....
جیمین:چرا هیونگ؟
نامجون:خب...من حواسم نبود...دستم خورد اینه جین شکست😅😅
جین:یاااااا به جای ببخشید داری میگی حواسم نبود؟
نامجون:باشه ببخشید هیونگ خودم برات میخرم
تهیونگ : هیونگ حالا میشه برید غذا درست کنید؟
کوک : آره هیونگ لطفااااا
یونگی:یاااااااااا شما احمقا همین الان ساکت شید میخوام بخوابم🥱😠
جیهوپ:سسسسسس یونگی هیونگ رو عصبانی نکنید
جین:اوکی،من میرم غذا درست کنم.....
جیمین:منم برم،حموم
نامجون:من برم کتاب هامو بخونم...
جیهوپ:من برم بازی....
کوکی:من برم گیم بزنم...
(یونگی که خوابه)
ته از آشپزخونه میاد بیرون
تهیونگ : این نودل های تو یخچال خیلی خوشمزست کی برام خریده
ا.ت : کیم تهیووووونگ اونا مال منه😡😡
ته : اوه فک کنم باید فرار کنم....
و فرار کرد ا.ت هم دنبالش
ا.ت : به نفعته وایستی،کاریت ندارم
کوکی:یا تو که خجالتی و مهربون بودی
ا.ت : مسئله نودل عه میفهمییییی؟؟
ته زد زیر خنده
ا.ت : 😡😡
ته : 🤣🤣🤣
ته از خنده پاره شد و دراز شد رو زمین
داشتم میرفتم سمتش که پام به پارکت گیر کرد و افتادم روش و اتفاقی لب هامون بهم خورد.....
...
خشک مون زده بود که در اتاق یونگی و جیهوپ باز شد
یونگی بیرون اومد
حواسش نبود یدفعه مارو دید چشماش گرد شد
من سریع بلند شدم
ا.ت : اممم چیزه من ...راستش برم کمک سوکجین اوپا
یونگی:🥺اوکی
ته بلند شد رفت
ا.ت : هوف باورم نمیشه دارم میمیرم
ته : وای لباش چه نرم بود عررررر
یونگی ویو
از اتاق که اومدم بیرون دیدم ا.ت روی تهیونگ عه و دارن همو میبوسن......منکه میدونستم ته رو دوست داره
چرا بغض کردم؟ اه یونگی بیخیال اونو کلا دوروز عه که دیدی
به ته حسودیم میشه خیلی زیاد سریع رفتم تو اتاق
و دراز کشیدم........
ته ویو
چرا وقتی افتاد روم یه حس خاصی داشتم؟
اه بیخیال.....ولی خیلی خوشگل و نازه:))))
میخوام باهاش دوست بشم.........
راوی ویو ( یعنی ملیکای قشنگتون )
جین همه رو صدا کرد برای غذا سر میز نشسته بودن...
جین:راستی میخوام بگم استف میوه بخره چی میخواید
جا نشد الان میزارم
که محکم به ینفر برخورد کردم داشتم میافتادم که کمرمو گرفت.
بعد از اینکه از گیجی در اومدم یه نگاه بهش کردم....
ته ته بود فقط حوله تنش بود سریع ازش جدا شدم
ا.ت : اممم.....من.....خب.....یعنی.....حواسم نبود
چیزه......جیمین داره صدام میکنه نه؟
من برم(رفت)
ته : کیووووت
تهونگ لباس پوشید و رفت بیرون.
جین:بچه ها باید برای ناهار یه فکری بکنید من غذا درست نمیکنم
جیمین:هیونگ چرا ناراحتی؟
جین:ناراحت؟؟ نیستم
جیمین:چرا دیگه تو هر وقت ناراحتی غذا درست نمیکنی..
نامجون:فک کنم من بدونم چرا ناراحته....
جیمین:چرا هیونگ؟
نامجون:خب...من حواسم نبود...دستم خورد اینه جین شکست😅😅
جین:یاااااا به جای ببخشید داری میگی حواسم نبود؟
نامجون:باشه ببخشید هیونگ خودم برات میخرم
تهیونگ : هیونگ حالا میشه برید غذا درست کنید؟
کوک : آره هیونگ لطفااااا
یونگی:یاااااااااا شما احمقا همین الان ساکت شید میخوام بخوابم🥱😠
جیهوپ:سسسسسس یونگی هیونگ رو عصبانی نکنید
جین:اوکی،من میرم غذا درست کنم.....
جیمین:منم برم،حموم
نامجون:من برم کتاب هامو بخونم...
جیهوپ:من برم بازی....
کوکی:من برم گیم بزنم...
(یونگی که خوابه)
ته از آشپزخونه میاد بیرون
تهیونگ : این نودل های تو یخچال خیلی خوشمزست کی برام خریده
ا.ت : کیم تهیووووونگ اونا مال منه😡😡
ته : اوه فک کنم باید فرار کنم....
و فرار کرد ا.ت هم دنبالش
ا.ت : به نفعته وایستی،کاریت ندارم
کوکی:یا تو که خجالتی و مهربون بودی
ا.ت : مسئله نودل عه میفهمییییی؟؟
ته زد زیر خنده
ا.ت : 😡😡
ته : 🤣🤣🤣
ته از خنده پاره شد و دراز شد رو زمین
داشتم میرفتم سمتش که پام به پارکت گیر کرد و افتادم روش و اتفاقی لب هامون بهم خورد.....
...
خشک مون زده بود که در اتاق یونگی و جیهوپ باز شد
یونگی بیرون اومد
حواسش نبود یدفعه مارو دید چشماش گرد شد
من سریع بلند شدم
ا.ت : اممم چیزه من ...راستش برم کمک سوکجین اوپا
یونگی:🥺اوکی
ته بلند شد رفت
ا.ت : هوف باورم نمیشه دارم میمیرم
ته : وای لباش چه نرم بود عررررر
یونگی ویو
از اتاق که اومدم بیرون دیدم ا.ت روی تهیونگ عه و دارن همو میبوسن......منکه میدونستم ته رو دوست داره
چرا بغض کردم؟ اه یونگی بیخیال اونو کلا دوروز عه که دیدی
به ته حسودیم میشه خیلی زیاد سریع رفتم تو اتاق
و دراز کشیدم........
ته ویو
چرا وقتی افتاد روم یه حس خاصی داشتم؟
اه بیخیال.....ولی خیلی خوشگل و نازه:))))
میخوام باهاش دوست بشم.........
راوی ویو ( یعنی ملیکای قشنگتون )
جین همه رو صدا کرد برای غذا سر میز نشسته بودن...
جین:راستی میخوام بگم استف میوه بخره چی میخواید
جا نشد الان میزارم
۱۳.۷k
۱۵ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.