مروارید آبی
مروارید آبی
Part ⁴⁷
ویو لانا
تهیونگ راست میگفت این جاده واقعا خطرناکه و ترسناکه هیچ چاره ای نداشتم قبول کردم در عقب و باز کردم..
~ هعی مگه راننده اتم؟
+با اجازه میخوام چمدون و بزارم
~ اها (خنده)
بعد از اینکه چمدون و گذاشتم در و بستم و جلو نشستم و تهیونگم راه افتاد
~ خبب دختر کجا میخوای بری؟
ویو لانا
میدونستم که کوک اون و فرستاده برای اینکه بدونه من کجا میرم
+میرم عمارت پدرم فردا هم میرم دادگاه
وقتی تهیونگ اسم دادگاه و شنید چهره نگران برگشت سمتم
~ فکرشم نکن
نگاشو به جلو داد*
+چرا؟
~اگر اینکار و کنی مدت ها بین طایفه جئون و کیم چیزی جز دشمنی و کینه نمیگیره برای خودتم بد میشه تو الان جوونی و حق زندگی داری ولی اگه از کوک طلاق بگیری و با یکی دیگه ازدواج کنی و بچه دار شی میتونی تضمین کنی که شوهر و بچه ات زنده میمونن؟
یا اصلا پدر و مادرت؟
من نمیخوام دخالت کنم فقط هشدار بهت دادم لانا
ویو لانا
حق با اون بود هیچکاری نمیتونم بکنم مگر اینکه تحمل کنم و پا به پاش بیان
~ خدارو چه دیدی ممکنه در اینده کوک عاشقت بشه یادت نره لانا اگه مردی عاشق یکنفر بشه اون فرد تا اخر عمرش تو قلب اون مرد جا داره..
مطمئنم اگه کوک عاشقت بشه هیچوقت نمیزاره نوک سوزنی بهت اسیب وارد شه یا سختی بکشی الان تو نگاه نکن اینده رو نگاه کن
+ پس بخاطر همینه که دوست پسر یونا شدی؟
~چی؟
+مگه دوست پسرش نیستی؟
~(لبخند) چرا هستم بخاطر همینه که میگم اگه یه مردی عاشقت بشه تا اخر عمر هوات و داره و تو دلش جا داری
من یونا رو از بچگی میشناسم و باهاش بزرگ شدم اون اول بهترین دوستم بود ولی... وقتی خبر ازدواجش و شنیدم... خیلی ناامید شدم سه سال افسردگی داشتم حتی بخاطر افسردگیم رفتم المان تا فراموشش کنم ولی نشد.. وقتی از المان برگشتم شنیدم که طلاق گرفته بعد از چند ماه بهش درخواست دادم و... بله
+پس یعنی تازگیا طلاق گرفته؟
+(خنده) اره حدودا یکسالی میشع
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
Part ⁴⁷
ویو لانا
تهیونگ راست میگفت این جاده واقعا خطرناکه و ترسناکه هیچ چاره ای نداشتم قبول کردم در عقب و باز کردم..
~ هعی مگه راننده اتم؟
+با اجازه میخوام چمدون و بزارم
~ اها (خنده)
بعد از اینکه چمدون و گذاشتم در و بستم و جلو نشستم و تهیونگم راه افتاد
~ خبب دختر کجا میخوای بری؟
ویو لانا
میدونستم که کوک اون و فرستاده برای اینکه بدونه من کجا میرم
+میرم عمارت پدرم فردا هم میرم دادگاه
وقتی تهیونگ اسم دادگاه و شنید چهره نگران برگشت سمتم
~ فکرشم نکن
نگاشو به جلو داد*
+چرا؟
~اگر اینکار و کنی مدت ها بین طایفه جئون و کیم چیزی جز دشمنی و کینه نمیگیره برای خودتم بد میشه تو الان جوونی و حق زندگی داری ولی اگه از کوک طلاق بگیری و با یکی دیگه ازدواج کنی و بچه دار شی میتونی تضمین کنی که شوهر و بچه ات زنده میمونن؟
یا اصلا پدر و مادرت؟
من نمیخوام دخالت کنم فقط هشدار بهت دادم لانا
ویو لانا
حق با اون بود هیچکاری نمیتونم بکنم مگر اینکه تحمل کنم و پا به پاش بیان
~ خدارو چه دیدی ممکنه در اینده کوک عاشقت بشه یادت نره لانا اگه مردی عاشق یکنفر بشه اون فرد تا اخر عمرش تو قلب اون مرد جا داره..
مطمئنم اگه کوک عاشقت بشه هیچوقت نمیزاره نوک سوزنی بهت اسیب وارد شه یا سختی بکشی الان تو نگاه نکن اینده رو نگاه کن
+ پس بخاطر همینه که دوست پسر یونا شدی؟
~چی؟
+مگه دوست پسرش نیستی؟
~(لبخند) چرا هستم بخاطر همینه که میگم اگه یه مردی عاشقت بشه تا اخر عمر هوات و داره و تو دلش جا داری
من یونا رو از بچگی میشناسم و باهاش بزرگ شدم اون اول بهترین دوستم بود ولی... وقتی خبر ازدواجش و شنیدم... خیلی ناامید شدم سه سال افسردگی داشتم حتی بخاطر افسردگیم رفتم المان تا فراموشش کنم ولی نشد.. وقتی از المان برگشتم شنیدم که طلاق گرفته بعد از چند ماه بهش درخواست دادم و... بله
+پس یعنی تازگیا طلاق گرفته؟
+(خنده) اره حدودا یکسالی میشع
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
- ۷.۳k
- ۲۰ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط