روح آبی
#روح آبی
#پارت۳۲
عذاب وجدان داشت
هنوز ذهنش تحلیل نداشت
کی رو مقصر میدونست!
یونگی یا هیا؟
هردو؟
عصبانی گلدون اتاقش رو شکست
به گلها نگاه کرد
_رز آبی
پوزخند زد
رزی که برای امروز سفارش داده بود
با گندش امروزم کنسل بود
به گارسون کشتی خبر داد که کنسلش کنن و تنها یک پیام عذرخواهی برای هیا نوشت
(من دست خودم نبود معذرت می خوام گلم❤️)
نیاز داشت بغلش کنه
عطرش رو نفس بکشه
ولی با گندش نمیتونست
خودش رو در آغوش گرفت و اشک ریخت حالش بد بود
با پیامی که ارسال شد دستش رو برای زدن زنگ نگه داشت
خودش رو آروم کرد و زنگ زد
اما در باز نشد
کلیدی که تهیونگ بهش داده بود رو برداشت
آروم وارد شد
صدای گریه های آروم کوک اون رو به اتاق آبی رسوند
وارد شد و با کوکی که روی زمین نشسته و خودش رو در بغل گرفته رو به رو شد
به سمتش رفت و دو زانو روی زمین نشست
صورتش رو قاب گرفت
_ه..هیا؟
_جانم
بدون حرفی اون رو در آغوش کشید
زخم هاش یه درمانگر می خواست و اون هیا بود
_من...سختمه کمکم کن
هیا همونطور که اون رو به خودش می فشرد لب زد
_من تمام جونمو برای کمک به تو میدم کوک
دوباره به چشمای هیا زل زد
_ببخشید
اما قبل از اینکه هیا حرفی بزنه حرفش با اتصال لب هاشون قطع شد
از کار کوک شوکه شده بود و اما ضربان قبلش روی هزار!
زمانی به خودش اومد که کوک عقب کشید
_من..ببخشید یک...
اما اینبار این هیا بود که حرف کوک رو قطع کرد و دوباره طعم لب هاش رو چشید
رابطه ی اون دو نفر خجالتی حالا برای اولین بار به بوسه رسید
هیا تنها مسکن کوک بود
مظلومیت الانش با ابهت همیشگیش خیلی تناقض داشت
آروم خندید
...
#بی تی اس
#پارت۳۲
عذاب وجدان داشت
هنوز ذهنش تحلیل نداشت
کی رو مقصر میدونست!
یونگی یا هیا؟
هردو؟
عصبانی گلدون اتاقش رو شکست
به گلها نگاه کرد
_رز آبی
پوزخند زد
رزی که برای امروز سفارش داده بود
با گندش امروزم کنسل بود
به گارسون کشتی خبر داد که کنسلش کنن و تنها یک پیام عذرخواهی برای هیا نوشت
(من دست خودم نبود معذرت می خوام گلم❤️)
نیاز داشت بغلش کنه
عطرش رو نفس بکشه
ولی با گندش نمیتونست
خودش رو در آغوش گرفت و اشک ریخت حالش بد بود
با پیامی که ارسال شد دستش رو برای زدن زنگ نگه داشت
خودش رو آروم کرد و زنگ زد
اما در باز نشد
کلیدی که تهیونگ بهش داده بود رو برداشت
آروم وارد شد
صدای گریه های آروم کوک اون رو به اتاق آبی رسوند
وارد شد و با کوکی که روی زمین نشسته و خودش رو در بغل گرفته رو به رو شد
به سمتش رفت و دو زانو روی زمین نشست
صورتش رو قاب گرفت
_ه..هیا؟
_جانم
بدون حرفی اون رو در آغوش کشید
زخم هاش یه درمانگر می خواست و اون هیا بود
_من...سختمه کمکم کن
هیا همونطور که اون رو به خودش می فشرد لب زد
_من تمام جونمو برای کمک به تو میدم کوک
دوباره به چشمای هیا زل زد
_ببخشید
اما قبل از اینکه هیا حرفی بزنه حرفش با اتصال لب هاشون قطع شد
از کار کوک شوکه شده بود و اما ضربان قبلش روی هزار!
زمانی به خودش اومد که کوک عقب کشید
_من..ببخشید یک...
اما اینبار این هیا بود که حرف کوک رو قطع کرد و دوباره طعم لب هاش رو چشید
رابطه ی اون دو نفر خجالتی حالا برای اولین بار به بوسه رسید
هیا تنها مسکن کوک بود
مظلومیت الانش با ابهت همیشگیش خیلی تناقض داشت
آروم خندید
...
#بی تی اس
۴.۲k
۱۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.