Part63
#Part63
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
خنده ی تو گلوی غمگینی کرد
_ فکر نکن من اینا رو میدونم ها، مامان بزرگمون قبل از فوتش برامون همیشه از رفتارهای یاسر میگفت ، یاسر همیشه مایه ی افتخار خونواده بوده حالا دلایلش بماند که حالم از تعریف و تمجید از یاسر بهم میخوره !
میدونی ١٩ سالم بود و یاسر ٢١سالش بود که یاسر بهم گفت عاشقم شده... وای سام رو ابرا بودم، نمیدونی همه چیز رو صورتی میدیدم ، میدونی انقدر عاشقش بودم هر چیزی خواست رو به پاش گذاشتم، محبت های یاس برام تمومی نداشت، عاشق این بودم بهش بگم یاس، همین نقشه به زندگیمون گند زد، میدونی دلیل نقشه ی این کار چی بود؟
نفس عمیقی کشید و با بغضی که داشت به گلوش فشار میاورد ادامه داد
_یاس هرچی کار میکرد و تلاش میکرد نمیتونست به چیزی برسه، میدونی؟ یاس خیلی زیاده خواهه همین زیاده خواهیش باعث این نقشه شد، بهم گفت میخوام خیلی پولدار بشیم بهش گفتم اخه چطور؟ گفت تک دختر یه مرد خیلی خیلی پولدار همون رئیس سازمانی که کار میکنه به شدت بهش چراغ سبز نشون میده، گفت از این طریق میتونم برم بالا، ترسیدم ولی همش یه نقشه بود دیگه قرار نبود که یاسر مال کس دیگه ای بشه وقتی ذوق و شوقش رو دیدم گفتم باشه تحمل میکنم گفتم نهایتش هفته ای یه شب باهاش میره بیرون دو شب باهم دیگه حرف میزنند بقیش مال خودمه کار تموم شد باهام ازدواج میکنیم ولی ...
پوزخند صدا داری زد
_ می دونی وقتی که زنگ بزنی به کسی که عاشقشی ودلت برات تنگ شده باشه و تو انتظار داشته باشی با شنیدن صداش آروم بگیری ولی صدای خواب الود یه دختر دیگه تورو سورپرایز کنه خیلی سخته خیلی می دونی من تمام زندگیم رو از اون روزبه بعد باختم قرار نبود اینجوری بشه میدونم خودم قبول کردم که وارد این بازی کثیف بشیم ولی نتونستم تحمل کنم اره من قبول کردم خودم کردم که لعنت بر خودم ولی نمیتونستم این شرایط رو قبول کنم میدونی یه بار دختره حامله شده بود بعد از فهمیدن این قضیه عشقی که داشتم نسبت به یاسر به نفرت تبدیل شده نمیتونم هیچ وقت ببخشمش من رو وارد یه بازی خیلی کثیف کرد
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
خنده ی تو گلوی غمگینی کرد
_ فکر نکن من اینا رو میدونم ها، مامان بزرگمون قبل از فوتش برامون همیشه از رفتارهای یاسر میگفت ، یاسر همیشه مایه ی افتخار خونواده بوده حالا دلایلش بماند که حالم از تعریف و تمجید از یاسر بهم میخوره !
میدونی ١٩ سالم بود و یاسر ٢١سالش بود که یاسر بهم گفت عاشقم شده... وای سام رو ابرا بودم، نمیدونی همه چیز رو صورتی میدیدم ، میدونی انقدر عاشقش بودم هر چیزی خواست رو به پاش گذاشتم، محبت های یاس برام تمومی نداشت، عاشق این بودم بهش بگم یاس، همین نقشه به زندگیمون گند زد، میدونی دلیل نقشه ی این کار چی بود؟
نفس عمیقی کشید و با بغضی که داشت به گلوش فشار میاورد ادامه داد
_یاس هرچی کار میکرد و تلاش میکرد نمیتونست به چیزی برسه، میدونی؟ یاس خیلی زیاده خواهه همین زیاده خواهیش باعث این نقشه شد، بهم گفت میخوام خیلی پولدار بشیم بهش گفتم اخه چطور؟ گفت تک دختر یه مرد خیلی خیلی پولدار همون رئیس سازمانی که کار میکنه به شدت بهش چراغ سبز نشون میده، گفت از این طریق میتونم برم بالا، ترسیدم ولی همش یه نقشه بود دیگه قرار نبود که یاسر مال کس دیگه ای بشه وقتی ذوق و شوقش رو دیدم گفتم باشه تحمل میکنم گفتم نهایتش هفته ای یه شب باهاش میره بیرون دو شب باهم دیگه حرف میزنند بقیش مال خودمه کار تموم شد باهام ازدواج میکنیم ولی ...
پوزخند صدا داری زد
_ می دونی وقتی که زنگ بزنی به کسی که عاشقشی ودلت برات تنگ شده باشه و تو انتظار داشته باشی با شنیدن صداش آروم بگیری ولی صدای خواب الود یه دختر دیگه تورو سورپرایز کنه خیلی سخته خیلی می دونی من تمام زندگیم رو از اون روزبه بعد باختم قرار نبود اینجوری بشه میدونم خودم قبول کردم که وارد این بازی کثیف بشیم ولی نتونستم تحمل کنم اره من قبول کردم خودم کردم که لعنت بر خودم ولی نمیتونستم این شرایط رو قبول کنم میدونی یه بار دختره حامله شده بود بعد از فهمیدن این قضیه عشقی که داشتم نسبت به یاسر به نفرت تبدیل شده نمیتونم هیچ وقت ببخشمش من رو وارد یه بازی خیلی کثیف کرد
۶.۱k
۲۳ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.