Part64
#Part64
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
_ به خاطر اینکه یاسراز یادم بره به هر چیزی چنگ زدم تا آخرش یه جوری شد که تو آغوش این پسر و اون پسر دنبال محبتی که از یاسر گرفته بودم گشتم ولی دریغ از یه ذره محبت
یکیش هم خوده توبودی خودت راستی عذاب جدان نداشته باش نسبت به اینکه با من بودی یا اینکه من قبلا نامزد یاسر بودم و تو اومدی به یاسر خیانت کردی نه این درست نیست من خودم خواستم خواهش میکنم اون نگاه های عجیب و سنگینت رو از روم بردار...
نمیتونستم در مورد پارمیس قضاوت کنم درست نبود قضاوت کنم چون اون تو یه مرحله از زندگیم یه چیزایی خوب یادم داده بود ومن نمی تونستم بدون دلیل و بدون مدرک راجع بهش قضاوت کنم
به قیافه ی خسته و داغونش نگاهی انداختم پوزخندی به خودم زدم انقدر عرضه نداشتم حتی دلداریش بدم پس بهتر بود تنهاش بذارم
آروم سرش رو از روی پام برداشتم و ازروی مبل بلند شدم و رفتم سمت کامپیوتر تا بلکه با بررسی کردن چیزایی که یاسر بهم داده بود یه کم افکارم پراکنده بشه و ذهنم رو درگیر این دوتا نکنم به من ربطی نداشت زندگیشون باید به خودم مسلط می شدم به خودم و زندگیم...
رفتم تو اتاق قبل از هر چیزی تمام وجودم پر کشید سمت شیرین
موبایلم رو باز کردم و دوربین های شیرین رو چک کردم نشسته بود داشت فیلم می دید
گُرگُر اشک می ریخت بازم دوباره نشسته بود فیلم های عاشقانه و احساسی نگاه می کرد یه روزی اگه بهش برسم و مال من بشه نمیذارم یه قطره اشک از چشمای نازش بباره محو صورت نازش شده بودم
تنها چیزی که تو ذهنم بود این بود که شیرین رو برای همیشه مال خودم کنم ولی در حال حاضر هیچ نقشه ای تو ذهنم نبود تنها ذهنیتی که داشتم تنها فکری که داشتم و تنها هدف من در حال حاضر این بود که بتونم پولدار بشم
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
_ به خاطر اینکه یاسراز یادم بره به هر چیزی چنگ زدم تا آخرش یه جوری شد که تو آغوش این پسر و اون پسر دنبال محبتی که از یاسر گرفته بودم گشتم ولی دریغ از یه ذره محبت
یکیش هم خوده توبودی خودت راستی عذاب جدان نداشته باش نسبت به اینکه با من بودی یا اینکه من قبلا نامزد یاسر بودم و تو اومدی به یاسر خیانت کردی نه این درست نیست من خودم خواستم خواهش میکنم اون نگاه های عجیب و سنگینت رو از روم بردار...
نمیتونستم در مورد پارمیس قضاوت کنم درست نبود قضاوت کنم چون اون تو یه مرحله از زندگیم یه چیزایی خوب یادم داده بود ومن نمی تونستم بدون دلیل و بدون مدرک راجع بهش قضاوت کنم
به قیافه ی خسته و داغونش نگاهی انداختم پوزخندی به خودم زدم انقدر عرضه نداشتم حتی دلداریش بدم پس بهتر بود تنهاش بذارم
آروم سرش رو از روی پام برداشتم و ازروی مبل بلند شدم و رفتم سمت کامپیوتر تا بلکه با بررسی کردن چیزایی که یاسر بهم داده بود یه کم افکارم پراکنده بشه و ذهنم رو درگیر این دوتا نکنم به من ربطی نداشت زندگیشون باید به خودم مسلط می شدم به خودم و زندگیم...
رفتم تو اتاق قبل از هر چیزی تمام وجودم پر کشید سمت شیرین
موبایلم رو باز کردم و دوربین های شیرین رو چک کردم نشسته بود داشت فیلم می دید
گُرگُر اشک می ریخت بازم دوباره نشسته بود فیلم های عاشقانه و احساسی نگاه می کرد یه روزی اگه بهش برسم و مال من بشه نمیذارم یه قطره اشک از چشمای نازش بباره محو صورت نازش شده بودم
تنها چیزی که تو ذهنم بود این بود که شیرین رو برای همیشه مال خودم کنم ولی در حال حاضر هیچ نقشه ای تو ذهنم نبود تنها ذهنیتی که داشتم تنها فکری که داشتم و تنها هدف من در حال حاضر این بود که بتونم پولدار بشم
۳.۳k
۲۳ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.