Part65
#Part65
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
برام این قضیه خیلی مهم بود برام مهم بود که به یه جایی برسم که هیچ وقت شیرین نتونه به من نه بگه داشتم نگاش می کردم که با حرص لب تاپ رو بست و دیگه تصویرش از بین رفت
می خواستم گوشی رو بکوبم تو دیوار همینقدر هم که دیده بودمش آروم شده بودم ولی برام کم بود برگشتم سمت مانیتور کامپیوتر تا بقیه کارا رو انجام بدم
تقریباً یک ساعتی میگذشت از ندیدن شیرین که گوشیم رو چک کردم لپ تاپ رو روشن کرده بود خوشحال شدم از اینکه دوباره میتونم ببینمش ولی با بالا اومدن تصویر یه لحظه شکه شدم تا حالا همچین کاری نکرده بود یه آهنگ گذاشته بود و صدای آهنگش رو بلند کرده بود لپ تاپ رو باز کرده بود و برده بود داخل حموم و روی توالت فرنگی گذاشت دقیقا دوربین روبه روش بود داشت لباساش رو در میاورد از وقتی که با پارمیس رابطه برقرار کرده بودم و اون حس اوج بهم دست داده بود می دونستم لـ.ذت رابطه چیه دیدم نسبت به شیرین تغییر کرده بود ولی هیچ وقت فکر نمی کردم با دیدن تنش اینجوری بشم
داشت دونه به دونه لباساش رو در میاورد پشتش به دوربین بود ولی هر لحظه حال من خراب و خرابتر میشد باورم نمیشد اولین بار بود که تویه حموم و بدونم لباس می دیدمش
نطقم بریده بود!
فکرم اصلا کار نمی کرد نمی دونستم چه مرگمه
نفسهام به شمارش افتاده بود
تپش قلبم رفته بود بالا
تنها چیزی که توجهم رو جلب کرده بود رنگ تن بلورینش بود و هیکل بدون نقصش من باید خیلی کارای بزرگی می کردم تا میتونستم لیاقت این دختر رو داشته باشم می خواستم چشمام رو ببندم و نبینمش تا این تندیس بلورینی که روبه روم بود رو نبینم تا انقدر بی قرارش نشم ولی نمی تونستم از نگاه کردنش دست بردارم عرق سرد از سر و روم می چکید
میخواستم گوشی رو قطع کنم پرتش کنم سمت دیگه یا چشمای لامصبم رو ببندم تا بیشر از این حسرت این رو نخورم که الان پیشش نیستم
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
برام این قضیه خیلی مهم بود برام مهم بود که به یه جایی برسم که هیچ وقت شیرین نتونه به من نه بگه داشتم نگاش می کردم که با حرص لب تاپ رو بست و دیگه تصویرش از بین رفت
می خواستم گوشی رو بکوبم تو دیوار همینقدر هم که دیده بودمش آروم شده بودم ولی برام کم بود برگشتم سمت مانیتور کامپیوتر تا بقیه کارا رو انجام بدم
تقریباً یک ساعتی میگذشت از ندیدن شیرین که گوشیم رو چک کردم لپ تاپ رو روشن کرده بود خوشحال شدم از اینکه دوباره میتونم ببینمش ولی با بالا اومدن تصویر یه لحظه شکه شدم تا حالا همچین کاری نکرده بود یه آهنگ گذاشته بود و صدای آهنگش رو بلند کرده بود لپ تاپ رو باز کرده بود و برده بود داخل حموم و روی توالت فرنگی گذاشت دقیقا دوربین روبه روش بود داشت لباساش رو در میاورد از وقتی که با پارمیس رابطه برقرار کرده بودم و اون حس اوج بهم دست داده بود می دونستم لـ.ذت رابطه چیه دیدم نسبت به شیرین تغییر کرده بود ولی هیچ وقت فکر نمی کردم با دیدن تنش اینجوری بشم
داشت دونه به دونه لباساش رو در میاورد پشتش به دوربین بود ولی هر لحظه حال من خراب و خرابتر میشد باورم نمیشد اولین بار بود که تویه حموم و بدونم لباس می دیدمش
نطقم بریده بود!
فکرم اصلا کار نمی کرد نمی دونستم چه مرگمه
نفسهام به شمارش افتاده بود
تپش قلبم رفته بود بالا
تنها چیزی که توجهم رو جلب کرده بود رنگ تن بلورینش بود و هیکل بدون نقصش من باید خیلی کارای بزرگی می کردم تا میتونستم لیاقت این دختر رو داشته باشم می خواستم چشمام رو ببندم و نبینمش تا این تندیس بلورینی که روبه روم بود رو نبینم تا انقدر بی قرارش نشم ولی نمی تونستم از نگاه کردنش دست بردارم عرق سرد از سر و روم می چکید
میخواستم گوشی رو قطع کنم پرتش کنم سمت دیگه یا چشمای لامصبم رو ببندم تا بیشر از این حسرت این رو نخورم که الان پیشش نیستم
۳.۱k
۲۳ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.