قشنگترین عذاب من فصل دو پارت ۱۶
قشنگترین عذاب من فصل دو پارت ۱۶
ویو نویسنده
به قدری گریه کرده بود که نایی برای اشکای بیشتر نداشت. چشماش به قدری میسوخت که حس میکرد داره کور میشه
اما...کدومِ این دردها بشدت درد قلبش کشنده بود!؟
چقدر خودش رو سرزنش میکرد و قلب بی طاقتش نادیده میگرفت؟؟
کجای این دنیای لعنتی کسی دلش به حال اون میسوخت؟ کجای این دنیا کسی از حال بد و رو به مرگش خبر داشت؟
__________________________________________
چند ساعتی میشد که برگشته بود خونه و تو اون اتاق کوفتی پناه برده بود.
حتی نمیخواست صدای رو مخ و نحس شون رو بشنوه .. اما حیف که تنها نبود
شاید اگر تنها میبود کاری رو میکرد که مدت هاست تو فکرشه. قتل ! آره قتل اون دو نفر
اما...مرگ اونا آرومش میکرد و پسرکش رو بر میگردوند؟؟ نه..
باید ذره ذره عذاب بکشن و بمیرن
اینطوری هم کاری که باهاش کردن رو تلافی نمیکرد...اما حداقل کمی از حال خرابش رو بهتر میکرد
تا همین الان هم فهمیده بود که چرا ازش همچین درخواستی شده. اونا خوب میدونستن وقتی جونگ کوکی نباشه ، تهیونگی هم نیست..
پس به راحتی نقشه کثیف شون عملی میشد...
از لحن سرد و جدی جیمین میتونست حدس بزنه که ازش چه درخواستی دارن.
جیمین : بله...سعی ام رو میکنم...ولی قول نمیدم.
یونگی : درک و شعور به خرج بدین و بفهمین تو شرایط مساعدی نیست که بیاد و با شما رو به رو بشه..
بره پایین؟! عمرا
اونا میخواستن بره پایین؟ با این کار مطمئنا سند قتل خودشون رو امضا کردن
چون میدونست اگر پا از این اتاق بیرون بزاره و با اون عوضی ها رو به رو بشه حتمی میکُشَتِشون
ویو نویسنده
به قدری گریه کرده بود که نایی برای اشکای بیشتر نداشت. چشماش به قدری میسوخت که حس میکرد داره کور میشه
اما...کدومِ این دردها بشدت درد قلبش کشنده بود!؟
چقدر خودش رو سرزنش میکرد و قلب بی طاقتش نادیده میگرفت؟؟
کجای این دنیای لعنتی کسی دلش به حال اون میسوخت؟ کجای این دنیا کسی از حال بد و رو به مرگش خبر داشت؟
__________________________________________
چند ساعتی میشد که برگشته بود خونه و تو اون اتاق کوفتی پناه برده بود.
حتی نمیخواست صدای رو مخ و نحس شون رو بشنوه .. اما حیف که تنها نبود
شاید اگر تنها میبود کاری رو میکرد که مدت هاست تو فکرشه. قتل ! آره قتل اون دو نفر
اما...مرگ اونا آرومش میکرد و پسرکش رو بر میگردوند؟؟ نه..
باید ذره ذره عذاب بکشن و بمیرن
اینطوری هم کاری که باهاش کردن رو تلافی نمیکرد...اما حداقل کمی از حال خرابش رو بهتر میکرد
تا همین الان هم فهمیده بود که چرا ازش همچین درخواستی شده. اونا خوب میدونستن وقتی جونگ کوکی نباشه ، تهیونگی هم نیست..
پس به راحتی نقشه کثیف شون عملی میشد...
از لحن سرد و جدی جیمین میتونست حدس بزنه که ازش چه درخواستی دارن.
جیمین : بله...سعی ام رو میکنم...ولی قول نمیدم.
یونگی : درک و شعور به خرج بدین و بفهمین تو شرایط مساعدی نیست که بیاد و با شما رو به رو بشه..
بره پایین؟! عمرا
اونا میخواستن بره پایین؟ با این کار مطمئنا سند قتل خودشون رو امضا کردن
چون میدونست اگر پا از این اتاق بیرون بزاره و با اون عوضی ها رو به رو بشه حتمی میکُشَتِشون
۱.۹k
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.