تهیونگ به ساعتش نگا میکنه میبینه ساعتش تموم شده

تهیونگ به ساعتش نگا میکنه میبینه ۲۴ ساعتش تموم شده
ته: برو در رو باز کن پسرا اومدن
ات: باشه
خلاصه پسرا اومدن خونه
جین شوگا هوپی نامی کوک اومدن یکی یکی ات رو بغل کردن
رفتن نشستن
ته: منم اینجا درختم دیگه نههه
جین: بچه این چه طرز حرف زدنه
شوگا : اره 😂
هوپی: بغلللل
کوک: داشششییی
اعضا نشستن
هوپی: جیمین کجاست
یه لحظه همه جا ساکت شد
دینگگگ دینگگگ
شوگا: تا اسمشو گفتی زنگ در رو زد
ات: من بازش میکنم
در رو باز کرد
ات: سلاممم
جیمین: چرا خودمونی میشی
ته: سلاممم جیمینی
جیمین: سلام ته ته
ته: بیا بشین
ات: حالا که دو تا تونم اینجایید میخوام یه چیزی بهتون بگم
جی:....
ته: بگو ببینم چی میخوای بگی
ات: من...من...
جین: تهیونگ...جیمین ات بیاید دیگه
جیمین: تو چی؟
ات: هیچی هیچی
سریع رفتم پیش اعضا و کنار شوگا نشستم
نامی: با منیجر و مدیر حرف زدم و اینکه الان.....ات عضو هشتم گروه ماستتتتتت
اعضا جز جیمین و ته دست زدن
شوگا دستشو دور گردن ات میندازه و میگه افرینننن بهت دختر بیایید امشب رو مشروب بخوریم
هوپی: اینجا نمیشه...فردا همگی ساعت۷ شب بیاید بریم هتل
نامی: خوبه باشه پس
خلاصه
ات: پس من برگردم خونه ام...
نامی: امشب میخوای پیش کی بمونی
ات: توی این یه هفته واقعا به همتون زحمت دادم و اینکه واقعا وقتتون رو گرفتم ازتون ممنونم که منو توی گروه قبول کردین
کوک: ات بیا امشب خونه ی من
ته: خوب ات که اینجاست یه شب هم بمونه
جیمین: نه