دختر مغرور من 🥲
دختر مغرور من 🥲
پارت 14(علامت جیمین ☆علامت ات♡)
(فردا صبح)
♡با صدای در از خواب پاشدم سلام مامان صبح بخیر
مامان ات: سلام دخترم صبح تو هم بخیر من پاشدم رفتم یکم خونه رو مرتب کردم و صبحونه درست کردم بیا بریم بخوریم برو جیمین رو هم بیدار کن
♡مامان به من چه که بیدارش کنم
مامان ات: عه دخترم برو بیدارش کن اون مارو فراری داد
♡اووف باشه ولی من باهاش حرف نمیزنم
مامان ات: چراا دخترم
♡چون دیشب گفتم باهات حرف نمیزنم و باید کاری کنه که به حرف بیام
مامان ات: اوووف از دست تو دختر مغرور
♡مامان من لباس هم که ندارم بپوشم
مامان ات: اینجا چند تا از لباس های تهیونگ هست بپوش
♡باشه
مامان ات: حالا برو جیمین رو بیدار کن
♡اوووووف اوووف مامان
مامان ات: ات برو
♡رفتم و در کمد رو باز کردم یکی از تیشرت های تهیونگ رو برداشتم با یع شلوارک سلیقش هم خوبه (ما خودمون رو براش میکشیم این لباسش رو دوشیده میگه سلیقش خوبه😶😑)
♡اووف حالا باید برم اون پسره رو بیدار کنم اخه چطوری من که نمیتونم حرف بزنم
☆داخل اتاق خواب بودم دیدم در اتاق باز شد و من بیدار شدم ات بود خودم رو زدم به خوابی
♡اووف من الان این مرتیکه رو چطور بیدا کنم
☆امد نزدیکم و رو تخت نشست
♡وااای نیگاه چه ناز خوابیده دست کشیدم داخل موهاش یهو از اون حالت درومدم وااای من دارم چیکار میکنم ببین این پسره ی کثافت باهام چیکار کرده
☆وااای باورم نمیشه داره موهام رو صاف میکنه تازه امدم خوشحال شم که از حالت فرشته به حالت مغرور بازگشت خوب الان کاری میکنم به حرف بیای
♡اووف ولش کن بهتره من برم امدم برم که یهو جیمین دستم رو گرفت
☆امد بره دستش رو گرفتم و انداختمش رو تخت و روش خیمه زدم و گفتم صبحت بخیر دختر مغرور من
♡هی چیکار میکنی ولم کن
☆ عه بالاخره به حرفت اوردم خم شدم و رو لبش کیس رفتم لباش خیلی نرم بود اینقدر بوسیدمش که کنار لبش خون امد و منو انداخت کنار
♡هی احمق این چه کاری بود کردی اگه دفعه دیگه ببینم همچین کاری کردی خودت میدونی با عجله از اتاق داشتم میرفتم بیرون که یهو گفت
☆ات دوست دارم
♡داخل اون لحظه قلبم ایستاده بود و داشت از جاش در میوند با عجله رفتم داخل اتاقم و خودم رو انداختم رو تخت
♡وااای باورم نمیشه اون عاشقمه اون منو بوسید اووف اووف مرتیکه..... ایی اون لحظه خیلی خوب بود کاش هیچ وقت ولم نمیکرد انگار این دختر مغرور که از مردا متنفر بوده عاشق شده 🖤
مامان ات: بچه ها بیاین صبحانه بخورین
☆مامان ات صدام میکنه بهتره برم پایین رفتم پایین دیدم ات نشسته رو میز رفتم و روبه روش نشستم و بهش یه چشمک زدم
♡پسره ی پرو چشمکم میزنه
مامان ات: دخترم لبت چی شده زخم شده
♡وااای مامانم زخم رو دید اووف .....
پارت 14(علامت جیمین ☆علامت ات♡)
(فردا صبح)
♡با صدای در از خواب پاشدم سلام مامان صبح بخیر
مامان ات: سلام دخترم صبح تو هم بخیر من پاشدم رفتم یکم خونه رو مرتب کردم و صبحونه درست کردم بیا بریم بخوریم برو جیمین رو هم بیدار کن
♡مامان به من چه که بیدارش کنم
مامان ات: عه دخترم برو بیدارش کن اون مارو فراری داد
♡اووف باشه ولی من باهاش حرف نمیزنم
مامان ات: چراا دخترم
♡چون دیشب گفتم باهات حرف نمیزنم و باید کاری کنه که به حرف بیام
مامان ات: اوووف از دست تو دختر مغرور
♡مامان من لباس هم که ندارم بپوشم
مامان ات: اینجا چند تا از لباس های تهیونگ هست بپوش
♡باشه
مامان ات: حالا برو جیمین رو بیدار کن
♡اوووووف اوووف مامان
مامان ات: ات برو
♡رفتم و در کمد رو باز کردم یکی از تیشرت های تهیونگ رو برداشتم با یع شلوارک سلیقش هم خوبه (ما خودمون رو براش میکشیم این لباسش رو دوشیده میگه سلیقش خوبه😶😑)
♡اووف حالا باید برم اون پسره رو بیدار کنم اخه چطوری من که نمیتونم حرف بزنم
☆داخل اتاق خواب بودم دیدم در اتاق باز شد و من بیدار شدم ات بود خودم رو زدم به خوابی
♡اووف من الان این مرتیکه رو چطور بیدا کنم
☆امد نزدیکم و رو تخت نشست
♡وااای نیگاه چه ناز خوابیده دست کشیدم داخل موهاش یهو از اون حالت درومدم وااای من دارم چیکار میکنم ببین این پسره ی کثافت باهام چیکار کرده
☆وااای باورم نمیشه داره موهام رو صاف میکنه تازه امدم خوشحال شم که از حالت فرشته به حالت مغرور بازگشت خوب الان کاری میکنم به حرف بیای
♡اووف ولش کن بهتره من برم امدم برم که یهو جیمین دستم رو گرفت
☆امد بره دستش رو گرفتم و انداختمش رو تخت و روش خیمه زدم و گفتم صبحت بخیر دختر مغرور من
♡هی چیکار میکنی ولم کن
☆ عه بالاخره به حرفت اوردم خم شدم و رو لبش کیس رفتم لباش خیلی نرم بود اینقدر بوسیدمش که کنار لبش خون امد و منو انداخت کنار
♡هی احمق این چه کاری بود کردی اگه دفعه دیگه ببینم همچین کاری کردی خودت میدونی با عجله از اتاق داشتم میرفتم بیرون که یهو گفت
☆ات دوست دارم
♡داخل اون لحظه قلبم ایستاده بود و داشت از جاش در میوند با عجله رفتم داخل اتاقم و خودم رو انداختم رو تخت
♡وااای باورم نمیشه اون عاشقمه اون منو بوسید اووف اووف مرتیکه..... ایی اون لحظه خیلی خوب بود کاش هیچ وقت ولم نمیکرد انگار این دختر مغرور که از مردا متنفر بوده عاشق شده 🖤
مامان ات: بچه ها بیاین صبحانه بخورین
☆مامان ات صدام میکنه بهتره برم پایین رفتم پایین دیدم ات نشسته رو میز رفتم و روبه روش نشستم و بهش یه چشمک زدم
♡پسره ی پرو چشمکم میزنه
مامان ات: دخترم لبت چی شده زخم شده
♡وااای مامانم زخم رو دید اووف .....
۱۸.۵k
۰۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.