دختر مغرور من🥲
دختر مغرور من🥲
پارت 13
♡اووف بالاخره رسیدیم خسته شدم اینقدر پیش تو موندم
☆ حالا جدی جدی میخوای حرف نزنی اییش میخوام نزنی
♡پسره ی پرو حرف نمیزنم تا حالیت بشه
☆بیا برو داخل
♡مامان تو هم امدی
مامان ات: ارع دخترم منو کوک رسوند
کوک: سلام من جونگ کوک هستم دوست جیمین
مامان ات: اینم تهیونگ هست خونه مال اینه
♡سلام من ات هستم مرسی که ما رو اوردی اینجا
تهیونگ: خواهش میکنم من فقط نقشه رو کشیدم و تورو دزدیدم
♡واای خدا تو چه کیوت هستی
تهیونگ: مرسی اما تو کیوت تری همونجور ک جیمین می گفت خوشکلم هستی
♡چی جیمین گفته من خوشکلم
تهیونگ: ن ن ببخشید انگار سوتی دادم ههه ههه
☆ای پسره ی .... ابرومو برد
تهیونگ: خوب ات بیا بریم اتاقت رو نشونت بدم
♡بریم
تهیونگ: ایناها این اتاقت هست تا یه چند روز اینجا هستین بعدشم نمیدونم
♡خوبه اما اگه اتاق مشکی بود بهتر بود
تهیونگ: اوووو انگار اهل تاریکی هستی
♡ارع من کلا دختر مغرور و سردی هستم اما بعضی وقتا فرشته درونم میاد بیرون
مامان ات: بچه ها بیاین شام بخورین
♡مامان ما خوردیم
تهیونگد: ولی من نخوردم
♡خوب بیا بریم بخوریم
☆کیفش پیش تهیونگ کوک بود انگار زود زود فاب شدن با من که مثل سگ و گربه هست اههههه
♡مرتیکه الاغ خودش منو دزدید تلبکارم هست اصلا به من چه
(موقع خواب )
☆اییییی امروز چه روزی اما واقعنی انگار عاشق شدم رفت اما ات خیلی مغرور هست حتی الان باهام حرفم نمیزنه
♡امروز خیلی خوشحالم چون برای اولین بار حس میکنم از دست اون مرتیکه خلاص شدم اما انگار افتادم دست یکی بد تر از اون جیمین پسره خوبی هست اما نمیدونم چرا اینجور حس نمیکنم
اووف بهتره بگیرم بخوابم
☆اووفف ببین عشق باهام چیکار کرده بهتره بگیرم بخوابم🥲❤🖤
پارت 13
♡اووف بالاخره رسیدیم خسته شدم اینقدر پیش تو موندم
☆ حالا جدی جدی میخوای حرف نزنی اییش میخوام نزنی
♡پسره ی پرو حرف نمیزنم تا حالیت بشه
☆بیا برو داخل
♡مامان تو هم امدی
مامان ات: ارع دخترم منو کوک رسوند
کوک: سلام من جونگ کوک هستم دوست جیمین
مامان ات: اینم تهیونگ هست خونه مال اینه
♡سلام من ات هستم مرسی که ما رو اوردی اینجا
تهیونگ: خواهش میکنم من فقط نقشه رو کشیدم و تورو دزدیدم
♡واای خدا تو چه کیوت هستی
تهیونگ: مرسی اما تو کیوت تری همونجور ک جیمین می گفت خوشکلم هستی
♡چی جیمین گفته من خوشکلم
تهیونگ: ن ن ببخشید انگار سوتی دادم ههه ههه
☆ای پسره ی .... ابرومو برد
تهیونگ: خوب ات بیا بریم اتاقت رو نشونت بدم
♡بریم
تهیونگ: ایناها این اتاقت هست تا یه چند روز اینجا هستین بعدشم نمیدونم
♡خوبه اما اگه اتاق مشکی بود بهتر بود
تهیونگ: اوووو انگار اهل تاریکی هستی
♡ارع من کلا دختر مغرور و سردی هستم اما بعضی وقتا فرشته درونم میاد بیرون
مامان ات: بچه ها بیاین شام بخورین
♡مامان ما خوردیم
تهیونگد: ولی من نخوردم
♡خوب بیا بریم بخوریم
☆کیفش پیش تهیونگ کوک بود انگار زود زود فاب شدن با من که مثل سگ و گربه هست اههههه
♡مرتیکه الاغ خودش منو دزدید تلبکارم هست اصلا به من چه
(موقع خواب )
☆اییییی امروز چه روزی اما واقعنی انگار عاشق شدم رفت اما ات خیلی مغرور هست حتی الان باهام حرفم نمیزنه
♡امروز خیلی خوشحالم چون برای اولین بار حس میکنم از دست اون مرتیکه خلاص شدم اما انگار افتادم دست یکی بد تر از اون جیمین پسره خوبی هست اما نمیدونم چرا اینجور حس نمیکنم
اووف بهتره بگیرم بخوابم
☆اووفف ببین عشق باهام چیکار کرده بهتره بگیرم بخوابم🥲❤🖤
۱۴.۴k
۰۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.