دختر مغرور من 🥲
دختر مغرور من 🥲
پارت15
ههه هههه مامان ات زخم کنار لبش رو دید اخه تقصیر من چیه لباش خیلی نرم بود
♡چیزی نیست مامان لبام خشکی زده
(عصر )
☆رو مبل نشسته بودیم یهو ات گفت
♡اوووف حوصلم پوکید نمیشه از خونه هم رفت بیرون
☆چرا میشه میای بیریم بیرون
♡نه من با تو جایی نمیام
مامان ات: چرا دخترم حوصلت سر رفته خوب با دوستت جیمین برو بیرون
♡اون دوست من نیست
مامان ات: دخترم
♡اوووف باشع بیا بریم بیرون
☆ات قبول کرد ک با هم بریم بیرون
♡مامان بزور وادارم کرد با جیمین برم بیرون اووف پسره ی کیوت چی چی میگی ات پسره ی الاغ کیوت کجا بود این روزا نمیدونم چم شده ولش کن بهتره برم لباس بپوشم در کمد رو باز کردم اما من ک لباسی ندارم همش متل ته هست الان با چی برم
☆ات بیا
♡اوووف معلوم نیست باز میخواد چی بگه
☆بیا اینو بپوش
♡این چیع
☆لباس
♡از کجا اوردی
☆چون میدونستم با هام میای بیرون زود سفارش دادم به این مود مغرورتم میخوره
♡وای واای مرسی
♡لباس خوشکلی بود درست تیپ مورد علاقم بود پوشیدم و رفتیم
(یک ساعت بعد" مکان فروشگاه")
☆امدیم فروشگاه پدر کوک تا لباس بخریم چون هیچ لباسی داخل خونه نبود
بیا هرچی میخوای بگیر
♡من پول ندارم ک بخوام حساب کنم
☆عیب نداره خودم حساب میکنم برای مامانت هم بگیر
♡باش خودت خواستی
☆ارع خودم خواستم اما ن دیگه کل فروشگاه رو جمع کنی
♡دیگه به من چه اینو بدون من بجز دختر مغرور پرو هم هستم
☆معلومه
♡چی 😳
☆هیچی خریدتو بکن
♡کلی لباس خریدم از همه نوع صدای جیمین زدم بیا بریم حساب کن خریدام تموم شده
☆ماشالا نصف فروشگاه رو جمع کردی اونم همش مشکی اخه یه رنگ دیگه هم میگرفتی
♡من چیزایی که میخواستم گرفتم تو حساب کن
☆رفتیم و حساب کردیم در حینی که ات داشت خرید میکرد یه لباس خوشکل دیدم و برای ات گرفتم شاید یه روز که خواستیم قرار بزاریم بهش دادمش
(ربع ساعت بعد لب ساحل)
♡هوووووو اینجا چه خوبه
☆فکر کردم که از این چیزا خوشت نمیاد
♡اشتباه کردی درسته دختر مغروری هستم اما دلیل نمیشه از این چیزا خوشم نیاد
☆اوکی خیلی خوشحال بود انگار یه پرنده که از قفس ازاد شده
♡ کفشام رو در اوردم یه ویو از یه غروب خوشکل جلوم بود دویدم به سمت دریا یه موج بزرگ امد و تا شکمم رو خیس کرد حس ازادی داشتم کاش همیشه همین جوری باشه
☆رفتم پیشش برای اینکه ازیتش کنم گفتم اگه شجاع هستی فرار کن اگه گرفتم تو بازنده هستی و من برنده میشم و قبول کرد
♡داخل ساحل جیمین افتاده بود دنبالم خیلی خوب بود داشت بهم نزدیک میشد گرفتم و انداختم رو شن ها و روم خیمه زد و.......
پارت15
ههه هههه مامان ات زخم کنار لبش رو دید اخه تقصیر من چیه لباش خیلی نرم بود
♡چیزی نیست مامان لبام خشکی زده
(عصر )
☆رو مبل نشسته بودیم یهو ات گفت
♡اوووف حوصلم پوکید نمیشه از خونه هم رفت بیرون
☆چرا میشه میای بیریم بیرون
♡نه من با تو جایی نمیام
مامان ات: چرا دخترم حوصلت سر رفته خوب با دوستت جیمین برو بیرون
♡اون دوست من نیست
مامان ات: دخترم
♡اوووف باشع بیا بریم بیرون
☆ات قبول کرد ک با هم بریم بیرون
♡مامان بزور وادارم کرد با جیمین برم بیرون اووف پسره ی کیوت چی چی میگی ات پسره ی الاغ کیوت کجا بود این روزا نمیدونم چم شده ولش کن بهتره برم لباس بپوشم در کمد رو باز کردم اما من ک لباسی ندارم همش متل ته هست الان با چی برم
☆ات بیا
♡اوووف معلوم نیست باز میخواد چی بگه
☆بیا اینو بپوش
♡این چیع
☆لباس
♡از کجا اوردی
☆چون میدونستم با هام میای بیرون زود سفارش دادم به این مود مغرورتم میخوره
♡وای واای مرسی
♡لباس خوشکلی بود درست تیپ مورد علاقم بود پوشیدم و رفتیم
(یک ساعت بعد" مکان فروشگاه")
☆امدیم فروشگاه پدر کوک تا لباس بخریم چون هیچ لباسی داخل خونه نبود
بیا هرچی میخوای بگیر
♡من پول ندارم ک بخوام حساب کنم
☆عیب نداره خودم حساب میکنم برای مامانت هم بگیر
♡باش خودت خواستی
☆ارع خودم خواستم اما ن دیگه کل فروشگاه رو جمع کنی
♡دیگه به من چه اینو بدون من بجز دختر مغرور پرو هم هستم
☆معلومه
♡چی 😳
☆هیچی خریدتو بکن
♡کلی لباس خریدم از همه نوع صدای جیمین زدم بیا بریم حساب کن خریدام تموم شده
☆ماشالا نصف فروشگاه رو جمع کردی اونم همش مشکی اخه یه رنگ دیگه هم میگرفتی
♡من چیزایی که میخواستم گرفتم تو حساب کن
☆رفتیم و حساب کردیم در حینی که ات داشت خرید میکرد یه لباس خوشکل دیدم و برای ات گرفتم شاید یه روز که خواستیم قرار بزاریم بهش دادمش
(ربع ساعت بعد لب ساحل)
♡هوووووو اینجا چه خوبه
☆فکر کردم که از این چیزا خوشت نمیاد
♡اشتباه کردی درسته دختر مغروری هستم اما دلیل نمیشه از این چیزا خوشم نیاد
☆اوکی خیلی خوشحال بود انگار یه پرنده که از قفس ازاد شده
♡ کفشام رو در اوردم یه ویو از یه غروب خوشکل جلوم بود دویدم به سمت دریا یه موج بزرگ امد و تا شکمم رو خیس کرد حس ازادی داشتم کاش همیشه همین جوری باشه
☆رفتم پیشش برای اینکه ازیتش کنم گفتم اگه شجاع هستی فرار کن اگه گرفتم تو بازنده هستی و من برنده میشم و قبول کرد
♡داخل ساحل جیمین افتاده بود دنبالم خیلی خوب بود داشت بهم نزدیک میشد گرفتم و انداختم رو شن ها و روم خیمه زد و.......
۱۵.۸k
۰۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.