پارت هفدهم

پارت هفدهم
part_17
#فریال
وقتی رها بیهوش شد نمیدونستم باید چیکار کنم که همون لحظه چند تا پرستار امدن و رها رو رو برانکارت گذاشتن و رفتم منم همراشون میرفتم همین جوری که دیگه به جایی رسیدیم که دیگه ورود ممنوع بود انقدر شکیب اصبانی بود که مبین و شکیب موندن پیش طاها.

۱ ساعت گذشته و من نازی داشتیم از نگرانی میمردیم که یهو دکتر امد بیرون و گفت
دکتر : همراه بیمار رها صادقی ؟
فریال : بله بله بفرمایید
دکتر : چیز زیاد مهمی نیست فقط فشارشون خیلی خیلی افت کرده بود که بهشون چند تا سرم تقویت کنده زدیم و اینکه ۱ ساعت ویگه لطفا برین داخل
فریال : ممنون مرسی واقعا مرسی
دکتر : کاری نکردم فعلا

وقتی دکتر رفت یهو یادم امد که حال طاها رو نپرسیدم بدو بدو تو بیمارستان دوییدم گفتم
فریال : اقای دکتر اقای دکتر ؟
دکتر : بله
فریال : ببخشید که مجدد مزاحم شدم مریض ما اقای طاها بهمنی چطوره حالشون ؟ کی از کما بیرون می ان موقته دیگه ؟
دکتر : کما ؟ اقای طاها بهمنی که داخل کما نیستن
فریال : اقای دکتر اون خانم پرستار امروز گفت که طاها رفته تو کما ؟
دکتر : اها 😅 اون اقای رضا بهمنی بود نه طاها بهمنی بیمار شما تا ۳۰ ساعته دیگه بهوش می اد خانم
فریال : اها ممنون واقعا ممنون فعلا

دویدم سمت اتاق طاها همه چی رو به شکیب گفتم و مبین از این بابات خیلی خوشحال بود نازی که داشت بال در می اورد شکیب میخواست از رها معذرت خواهی کنه.
طاها هم به هوش امده بود شکیب داشت طاها رو می اورد چون دکتر گفت به خاطر اینکه تیر خورده راه رفتن براش خوبه به خاطر همین رفتیم سمت اتاق رها در رو باز کردم که رها رو تخت نبود رفتم سمت wc اتاق رها در باز نمیشد که طاها گفت

طاها : چی شده ؟
فریال : نمیدونم فکر کنم تو دست شویی هستش

شکیب به گفت بیا اینور رفت چند بار به در لگد زد که در باز شد شکیب چشاش ۴ تا شده بود رفتم شکیب رو کنار زدم رها غرق در خون بود که جیغ زدم

فریال : رهااااااااااا ( جیغ)
شکیب بیا بلندش کن شکیببببببببب( گریه)
رفتم بلند شم که دیدم یه کاغذ انداخته همین جوری انداختم داخل حیبم رو رفتم پیش شکیب .

شکیب رها رو بلند کرده بود مبین و نازی طاها رو می اوردن منم با شکیب بودم که شکیب رها رو گذاشته بود رو برانکارت و داشتن میبردن اتاق عمل .

۳ ساعت بعد

۳ ساعت از عمل رها گذشته بود و نامه رو خونده بودم خیلی بد بود

نامه ی رها 👇🏻

سلام فریال
الان که داری این کامه رو میخونی من یا مُردم یا داخل اتاق عملم لطفا به طاها بگین خیلی دوسش دارم من رو ببخششه
فریال من عاشق طاها شدم و دارم این حس رو ازش مخفی میکنم لطفا به خواهرم نگو که من خودکشی کردم من واقعا همتون رو دوست دارم ممنونکه کنارم بودید لطفا نزارید خواهرم بره پیش زن بابام اون زن خوبی نیست
فقط به نازی بگو وه شما دو تا برام مثل خواهر بودید و به شکیب بگد من بخشیدمش

فریال من کاری کردم طاها بره کما و بهش تیر بخوره از طرف من از معذرت خواهی کن و بهش بگو دوسشششش دارمممم
پایان نامه ی رها 👆🏻
دیدگاه ها (۱)

ادامه ی پارت هفدهم part_17#نازیطاها حالش بد شد که بهش دو تا...

پارت_18 رمان عشق تنهای من

پارت شانزدهم part_16 #رها دکتر : طی ۴۸ ساعت گذشته الکل مصر...

پارت پانزدهمpart_15#طاهاداشتم دست و پای رها رو باز میکردم که...

فرار من

فرار من

چند پارتی جونگکوک🐰عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط