پارت بیستم و هفت 🎶🧷
#پارتبیستموهفت🎶🧷
ارسلان: میخوااااامش!
با خنگی ب حرفاشون گوش میدادم!
شاهان: نمیخوام رابطه بینمون بهم بخوره!
میخواس چیزی بگهک دوباره مث دیروز صدای گلوله شروع شد!
با جیغ پریدم پشت مبلا!
شاهان اصلحع اشو از پشتش در آورد و از امارت بیرون رف!
داد زدم: نرو نرو توروخدا نرو شاهاااااان!
گوش نداد و رف بیرون!
با گریه بیشتر پشت مبل فرو رفتم!
ارسلان: هییی اتاق شاهان کجاست برم اصلحه بردارم!
دستمو ب سمت اتاقش گرفتم!
رفتو با ی اصلحه برگشتو رف بیرون!
داشتم میلرزیدم!
صدا های وحشتناکی داشت میومد!
رفتم تو اتاقم!
همین ک میخواستم درو ببندم پای یکی لای در قرار گرف!
با وحشت چند قدمعقب رفتم!
باچهره مرد حدود ۴۵ساله ای واجه شدم!
با لکنتگفتم: تو...تو کی هستی؟؟؟
مرد: مهم نیس من کیم! مهم اینهک بدونیم تو کیی کوچولو!
من: من...! منخدمتکار خونم!
اصلحشو ب سمت گرفت و گف: اره صد در صد!
من: منو نکش!بخدا خدمتکارم!
مرد: تو خیلی ب دردم میخورییی کوچولو!
یهو داد زد: بشین رو زمین!
با ترسنشستم!!!
چند قطره اشک از چشامریخت!
ی طناب نازک از جیبش در آورد!
مرد: دستاتو ببر عقب!
میخواستم پاشم ک با برخورد گلوله ب لامپ جیغی کشیدمو هم نشستم و هم دستامو بردم عقب!
اومد و محکم بستشون!
مرد: حالا پاشو و راه بیوفت!
من: میخواین چیکار منو؟ میکشین؟ توروخدا ولم کنین!
مرد: گفتمممم راه بیوفت!
بازومو گرفتو و همراه خودش کشون کشون منو با خودش برد!
گریه میکردمو شاهانو صدا میزدم!
مرد: خفه میشی یا با ی گلوله خفت کنم؟؟
دیگمیزینگفتم و لبامو محکم ب هم فشار داد تا صدای گریمبلند نشه!
از امارت بیرون اومدیم!
بزور ب ی ماشین شاسی بلند سیاه رنگ سوارم کرد!
@Ekip_kera_sh
ارسلان: میخوااااامش!
با خنگی ب حرفاشون گوش میدادم!
شاهان: نمیخوام رابطه بینمون بهم بخوره!
میخواس چیزی بگهک دوباره مث دیروز صدای گلوله شروع شد!
با جیغ پریدم پشت مبلا!
شاهان اصلحع اشو از پشتش در آورد و از امارت بیرون رف!
داد زدم: نرو نرو توروخدا نرو شاهاااااان!
گوش نداد و رف بیرون!
با گریه بیشتر پشت مبل فرو رفتم!
ارسلان: هییی اتاق شاهان کجاست برم اصلحه بردارم!
دستمو ب سمت اتاقش گرفتم!
رفتو با ی اصلحه برگشتو رف بیرون!
داشتم میلرزیدم!
صدا های وحشتناکی داشت میومد!
رفتم تو اتاقم!
همین ک میخواستم درو ببندم پای یکی لای در قرار گرف!
با وحشت چند قدمعقب رفتم!
باچهره مرد حدود ۴۵ساله ای واجه شدم!
با لکنتگفتم: تو...تو کی هستی؟؟؟
مرد: مهم نیس من کیم! مهم اینهک بدونیم تو کیی کوچولو!
من: من...! منخدمتکار خونم!
اصلحشو ب سمت گرفت و گف: اره صد در صد!
من: منو نکش!بخدا خدمتکارم!
مرد: تو خیلی ب دردم میخورییی کوچولو!
یهو داد زد: بشین رو زمین!
با ترسنشستم!!!
چند قطره اشک از چشامریخت!
ی طناب نازک از جیبش در آورد!
مرد: دستاتو ببر عقب!
میخواستم پاشم ک با برخورد گلوله ب لامپ جیغی کشیدمو هم نشستم و هم دستامو بردم عقب!
اومد و محکم بستشون!
مرد: حالا پاشو و راه بیوفت!
من: میخواین چیکار منو؟ میکشین؟ توروخدا ولم کنین!
مرد: گفتمممم راه بیوفت!
بازومو گرفتو و همراه خودش کشون کشون منو با خودش برد!
گریه میکردمو شاهانو صدا میزدم!
مرد: خفه میشی یا با ی گلوله خفت کنم؟؟
دیگمیزینگفتم و لبامو محکم ب هم فشار داد تا صدای گریمبلند نشه!
از امارت بیرون اومدیم!
بزور ب ی ماشین شاسی بلند سیاه رنگ سوارم کرد!
@Ekip_kera_sh
۱.۷k
۲۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.