مافیای من^
مافیای من^
p 8
در انباری باز شد و یونگی اومد تو
یونگی:خوب میبینم که دووم نیاوری!دیدی من قوی ترینم
اگه بازم بد دهنی کنی تنبیه میشی!!!
ات:تو......خیلی...........بدجنسی!
یونگی:آره میدونم من قوی ترین مافیا کرهام
(که ات بیهوش شد و افتاد رو زمین)
ذهن یونگی:عه وا!!! یعتی اینقدر سخت گرفتم؟اههه ولش کن بزار ببرمش تو اتاق
براید استایل بغلش کردم و بردمش تو اتاق خودم و پیشش نشستم
جین و جیمین رفته بودن بیرون پس من تنها بودم.نگاهی به ات انداختم ، اون خیلی کیوته
انگار که........یه جورایی عاشقش شدم ولی.......نه یونگی این چرت و پرتا چیه میگی برم یه چیزی بخورم از گشنگی دارم توهم میزنم صبر کن ات که سه روزه هیچی نخورده! حتما خیلی گشنشه یه چیزی برای اون هم میارم
یونگی:آجوما غذا چی داریم؟میشه کیمچی درست کنی
آجوما:باشه پسرم الان درست میکنم برات میارم.راستی ات کجاس؟
یونگی:تو اتاق منه خواستی بیاری برای ات هم بیار!
آوجما:باشه پسرم
دوباره رفتم تو اتاق پیش ات که دیدم ات داره تکون میخوره
ویو ات:
وقتی بهوش اومدم دیدم یونگی خیره شده به من اولش تعجب کردم ولی به خودم اومدم
ات:من.....من اینجا چیکار میکنم؟
یونگی:هیچی بیهوش شدی منم آوردمت اتاق خودم. حتما خیلی گرسنته آره؟به آجوما گفتم کیمجی درست کنه و بیاره ولی انگار هنوز درست نشده
ات:چی؟کیمجی؟برای من؟هههه تو تا چند روز پیش منو تو زیرزمین زندانی کردی بدون آب و غذا حالا چرا داری اینطوری رفتار میکنی؟
یونگی:آره میدونم رفتارم اصلا مناسب نبود خوب در واقع حق داشتم تو خیلی بد دهنی کردی باید با آدمای بد دهن همینکارو کرد!
آجوما:پسرم غذاتون رو آوردم
یونگی:مرسی آجوما بزارش رو میز
خوب بیا بریم تا غذامون رو بخوریم
ات:نمیخورم
یونگی:باید بخوری اگه نخوری دوباره تنبیهت میکنما!!
ات:یعنی فقط به خاطر غذا میخوای تنبیهم کنب؟
یونگی:آره حالا هم بیا بخور تا بلایی بد تر از این سرت نیومده
ات:اهههه باشهه
و با یونگی نشستیم غذامون رو خوردیم
غلط املایی بود ببخشید🙏
تولو خدا لایک🥺
که انرژی بگیرم فیک ها رو ادامه بدم
p 8
در انباری باز شد و یونگی اومد تو
یونگی:خوب میبینم که دووم نیاوری!دیدی من قوی ترینم
اگه بازم بد دهنی کنی تنبیه میشی!!!
ات:تو......خیلی...........بدجنسی!
یونگی:آره میدونم من قوی ترین مافیا کرهام
(که ات بیهوش شد و افتاد رو زمین)
ذهن یونگی:عه وا!!! یعتی اینقدر سخت گرفتم؟اههه ولش کن بزار ببرمش تو اتاق
براید استایل بغلش کردم و بردمش تو اتاق خودم و پیشش نشستم
جین و جیمین رفته بودن بیرون پس من تنها بودم.نگاهی به ات انداختم ، اون خیلی کیوته
انگار که........یه جورایی عاشقش شدم ولی.......نه یونگی این چرت و پرتا چیه میگی برم یه چیزی بخورم از گشنگی دارم توهم میزنم صبر کن ات که سه روزه هیچی نخورده! حتما خیلی گشنشه یه چیزی برای اون هم میارم
یونگی:آجوما غذا چی داریم؟میشه کیمچی درست کنی
آجوما:باشه پسرم الان درست میکنم برات میارم.راستی ات کجاس؟
یونگی:تو اتاق منه خواستی بیاری برای ات هم بیار!
آوجما:باشه پسرم
دوباره رفتم تو اتاق پیش ات که دیدم ات داره تکون میخوره
ویو ات:
وقتی بهوش اومدم دیدم یونگی خیره شده به من اولش تعجب کردم ولی به خودم اومدم
ات:من.....من اینجا چیکار میکنم؟
یونگی:هیچی بیهوش شدی منم آوردمت اتاق خودم. حتما خیلی گرسنته آره؟به آجوما گفتم کیمجی درست کنه و بیاره ولی انگار هنوز درست نشده
ات:چی؟کیمجی؟برای من؟هههه تو تا چند روز پیش منو تو زیرزمین زندانی کردی بدون آب و غذا حالا چرا داری اینطوری رفتار میکنی؟
یونگی:آره میدونم رفتارم اصلا مناسب نبود خوب در واقع حق داشتم تو خیلی بد دهنی کردی باید با آدمای بد دهن همینکارو کرد!
آجوما:پسرم غذاتون رو آوردم
یونگی:مرسی آجوما بزارش رو میز
خوب بیا بریم تا غذامون رو بخوریم
ات:نمیخورم
یونگی:باید بخوری اگه نخوری دوباره تنبیهت میکنما!!
ات:یعنی فقط به خاطر غذا میخوای تنبیهم کنب؟
یونگی:آره حالا هم بیا بخور تا بلایی بد تر از این سرت نیومده
ات:اهههه باشهه
و با یونگی نشستیم غذامون رو خوردیم
غلط املایی بود ببخشید🙏
تولو خدا لایک🥺
که انرژی بگیرم فیک ها رو ادامه بدم
۹.۶k
۱۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.