مافیای من^
مافیای من^
p 7
داشتم میرفتم تو اتاقم که یهو یونگی جلوم سبز شد!
یونگی:کجا داری میری؟
ات:م...من......میرم....تو.......اتاق
یونگی:میدونی چیه؟از کسایی که تا منو میبینن لکنت میگیرن متنفرن!!! حالا هم مثل آدم حرف بزن!
ات:چ....چشم ارباب
یونگی:صبر کن!
هنوزم درد داری؟
ات:.......................
یونگی:مگه با تو نیستم جواب سوالمو بده!(سرد و جدی)
ات:یکمی درد دارم
یونگی:پس به خاطر همین کم کار میکنی؟
ات:خوب.......بله
یونگی:آره باید استراحت کنی!!!(که یهو ات رو هول داد و ات از پله ها پایین افتاد چیه توقع مهربونی نداشته باش😎)
ات:آخخخخخخخ
یونگی:حتی اگه فلج هم باشی باید کار کنی.فهمیدی!(داد)
ات:یعنی چی؟تو منو هول میدی با اینکه من صدمه دیدم بازم میکی باید کار کنم تو اصلا احساس داری!!(داد)
یونگی:سر من داد میزنی دختره ی هرزه؟هااااا(داد)
الان کاری باهات میکنم دیگه اینطوری حاضر جوابی نکنی!!!!
(یونگی دست ات رو گرفت و بردش به زیر زمین و یه شلاق برداشت و اونو کلی کتک زد و بعدش رفت)
سه روز بعد:
ویو ات
از اون روز تو این زیر زمین سرد و تاریک و پر از موش گیر افتادم نه آبی نه غذایی هیچی اصلا حال هیچکاری رو ندارم
بی جون افتاده بودم رو زمین که در زیرزمین باز شد.........
p 7
داشتم میرفتم تو اتاقم که یهو یونگی جلوم سبز شد!
یونگی:کجا داری میری؟
ات:م...من......میرم....تو.......اتاق
یونگی:میدونی چیه؟از کسایی که تا منو میبینن لکنت میگیرن متنفرن!!! حالا هم مثل آدم حرف بزن!
ات:چ....چشم ارباب
یونگی:صبر کن!
هنوزم درد داری؟
ات:.......................
یونگی:مگه با تو نیستم جواب سوالمو بده!(سرد و جدی)
ات:یکمی درد دارم
یونگی:پس به خاطر همین کم کار میکنی؟
ات:خوب.......بله
یونگی:آره باید استراحت کنی!!!(که یهو ات رو هول داد و ات از پله ها پایین افتاد چیه توقع مهربونی نداشته باش😎)
ات:آخخخخخخخ
یونگی:حتی اگه فلج هم باشی باید کار کنی.فهمیدی!(داد)
ات:یعنی چی؟تو منو هول میدی با اینکه من صدمه دیدم بازم میکی باید کار کنم تو اصلا احساس داری!!(داد)
یونگی:سر من داد میزنی دختره ی هرزه؟هااااا(داد)
الان کاری باهات میکنم دیگه اینطوری حاضر جوابی نکنی!!!!
(یونگی دست ات رو گرفت و بردش به زیر زمین و یه شلاق برداشت و اونو کلی کتک زد و بعدش رفت)
سه روز بعد:
ویو ات
از اون روز تو این زیر زمین سرد و تاریک و پر از موش گیر افتادم نه آبی نه غذایی هیچی اصلا حال هیچکاری رو ندارم
بی جون افتاده بودم رو زمین که در زیرزمین باز شد.........
۷.۱k
۱۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.