p17
ویو رسیدن به خونه
کوک:اته رسیدیم...(برگشت نگاه اته کرد ...دید که به کیوت ترین حالت ممکن خوابیده..یکم اخماش توهم بود)
دیگه بیخیال بلند کردنش شد ..خودش رفت پایینو در ماشینو باز کرد و اته رو براید گرفت بغل و وارد عمارت شدن...
اجوما:پسرم خوش امدی..
کوک:ممنون اجوما ..(سریع داشت از پله ها میرفت بالا)
اجوما:پسرم این دختر کوچولو کیه..؟
(کوک بخاطر حرف اجوما لبخند ریزی زد گفت..)
کوک:توضیح میدم...
اجوما:لبخند...
..................................................................................................................................................................................
کوک:اته رسیدیم...(برگشت نگاه اته کرد ...دید که به کیوت ترین حالت ممکن خوابیده..یکم اخماش توهم بود)
دیگه بیخیال بلند کردنش شد ..خودش رفت پایینو در ماشینو باز کرد و اته رو براید گرفت بغل و وارد عمارت شدن...
اجوما:پسرم خوش امدی..
کوک:ممنون اجوما ..(سریع داشت از پله ها میرفت بالا)
اجوما:پسرم این دختر کوچولو کیه..؟
(کوک بخاطر حرف اجوما لبخند ریزی زد گفت..)
کوک:توضیح میدم...
اجوما:لبخند...
..................................................................................................................................................................................
۹.۵k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.