p16
که یهو اته...........
یهو اته رفت روی پای جونگ کوک نشست ..
کوک:اته...داری چکار میکنی(متعجب)
ات:هیشش..(انگشتش رو گذاشت روی لب کوک...)
ات:یواش بزن کنار...
کوک:(یواش زد کنار که وقتی کوک زد کنار..................... اته لب های پفکی و نرمش رو گذاشت روی لبای کوک ...)
وقتی اته خواست جدا بشه کوک از کمر گرفتش ..و این دفعه اون بوسه رو اغاز کرد .......
بوسه کامل دست کوک بود...کوک یه دستش گذاشت پشت سر اته و یه دستش هم رون اته رو فشار میداد..... اته که نمیتونست کامل نفس بکشه... یواش زد به شونه کوک ....و گفت..
ات:هی کشتی منو تو...(نفس نفس)
کوک:چرا اونکارو کردی...(بم و اته رو بیشتر به خودش چسبوند)
ات:(اته نزدیک گوش کوک رفت و نفس داغشو به گردن کوک زد ... و خیلی اروم و پسر کش گفت)....چون میدونستم بهش نیاز داری...
کوک:هوم...که اینطور...(بم و لاله گوش اته رو لیس زد و یواش گاز گرفت و موهاشو پشت گوشش برد)
ات:هی هی...کم کم پیش برو....ددی(ددی رو س**کسی گفت)
کوک:اته کاری نکن همین الان کارتو یکسره کنم..(بم و خمار... کامل اته رو چسبوند ...)
ات ویو
دیک کوک رو زیر خودم حس کردم نباید میشستم روی پاش وایی حالا خر بیار باقالی بار کن....هوفف..فقط خدا بهم رحم کنه زنده بمونم....
....................................................................................................................................................................................
کوک:فکر کنم تا الان فهمیده باشی که من چقد تحریک شدم ...و کاری از دست دوتامون توی این موقعیت برنمیاد ...فقط یه راه هست اونم...(تا خواست بقیشو بگه اته دست گذاشت روی دهنش)
ات:نه نه نه الان نه الان ما میخوایم بریم مهمونی بچه ها الان نگران میشن...بخودت بیا ..الان حرکت کن دیگهه..(اته خواست از روی پاهای کوک بلند بشه که کوک نزاشت و دوباره باعث نشستن اته روی دیک کوک شد)
کوک:هومممم...(ناله مردونه و بم)
کوک:اته تو که نمیدونی ...حتی از روی شلوارم منو ارضا میکنی.....هوممم(ناله مردونه بم)
ات:کوک...کوک..حالت خوبه..من میترسم..تروخدا به خودت بیا(بغض فراوان)
کوک:فقط یه راه مونده ....تا نصف راه روی پام بشینی ...(بم)
ات:کوک لطفا میخوام بشینم روی صندلیی(بغض)
کوک:فقط ببینم اشکت دربیاد من میدونمو تو...حق ریختن مروارید های منو نداری....و همینی که گفتم.....
ات:نمیتونم ...من حالم خرابه ... من پریوودممم(گریه و داد)
کوک:(یهو کوک حالت متعجب به خودش گرفت)
کوک:چی...چرا زود تر نگفتی ....
ات:اییی.....(دلش درد میکنه بخاطر دوره ماهیانه)
ات:دلم درد میکنهه(گریههه فراوان)
کوک:نگام کن اته...(که یهو که قرص از توی داشبورد دراورد و گذاشت دهن اته و اب رو از توی داشبورد دراورد و داد بهش خورد...)
(اته رو گذاشت روی صندلی و کتش رو انداخت روی پاهای لختش تا دردش بدتر نشه...)
کوک:اته میگم بیا بریم خونه..حالت مکنه بدتر بشه..(یکم نگران)
ات:نمیدونم...(چشماشو بسته و سرشو تکیه و صندلی داده و دستش روی دلشه)
کوک:بریم خونه ..اوکی منم خودم فردا تولد رفیقم دعوت شدم..باهم میریم ..اوکی..
ات:با..شه...(دستش روی دلشه و به خودش میپیچه...)
که کوک به مکس زنگ زد...
کوک:الو مکس..
مکس:کجا موندین ..چرا پشت سرمون نبودین...
کوک:نگاه کن اته زیاد حالش خوب نیست نمیتونیم بیایم...
مکس:اها پریود شده ..اون وقتی پریود میشه خیلی دلش و رونش درد میگیره لطفا بهش یه مسکن بده و یه کیسه ابگرم رو بزار روی شکمش و دلش رو ماساز بده..مواظبش باش چون دختر لطیفیه نسبت به درونش..اوکیه..؟
کوک:مثل چشمام مواظبشم و همشونو تک به تک انجام میدم....
مکس:فعلا...
کوک:بای
...................................................................................................................................................................
خماری خوب چیزیهه نههه
پارت بعدی یه حس حال خیلی خوبی داره.............
یهو اته رفت روی پای جونگ کوک نشست ..
کوک:اته...داری چکار میکنی(متعجب)
ات:هیشش..(انگشتش رو گذاشت روی لب کوک...)
ات:یواش بزن کنار...
کوک:(یواش زد کنار که وقتی کوک زد کنار..................... اته لب های پفکی و نرمش رو گذاشت روی لبای کوک ...)
وقتی اته خواست جدا بشه کوک از کمر گرفتش ..و این دفعه اون بوسه رو اغاز کرد .......
بوسه کامل دست کوک بود...کوک یه دستش گذاشت پشت سر اته و یه دستش هم رون اته رو فشار میداد..... اته که نمیتونست کامل نفس بکشه... یواش زد به شونه کوک ....و گفت..
ات:هی کشتی منو تو...(نفس نفس)
کوک:چرا اونکارو کردی...(بم و اته رو بیشتر به خودش چسبوند)
ات:(اته نزدیک گوش کوک رفت و نفس داغشو به گردن کوک زد ... و خیلی اروم و پسر کش گفت)....چون میدونستم بهش نیاز داری...
کوک:هوم...که اینطور...(بم و لاله گوش اته رو لیس زد و یواش گاز گرفت و موهاشو پشت گوشش برد)
ات:هی هی...کم کم پیش برو....ددی(ددی رو س**کسی گفت)
کوک:اته کاری نکن همین الان کارتو یکسره کنم..(بم و خمار... کامل اته رو چسبوند ...)
ات ویو
دیک کوک رو زیر خودم حس کردم نباید میشستم روی پاش وایی حالا خر بیار باقالی بار کن....هوفف..فقط خدا بهم رحم کنه زنده بمونم....
....................................................................................................................................................................................
کوک:فکر کنم تا الان فهمیده باشی که من چقد تحریک شدم ...و کاری از دست دوتامون توی این موقعیت برنمیاد ...فقط یه راه هست اونم...(تا خواست بقیشو بگه اته دست گذاشت روی دهنش)
ات:نه نه نه الان نه الان ما میخوایم بریم مهمونی بچه ها الان نگران میشن...بخودت بیا ..الان حرکت کن دیگهه..(اته خواست از روی پاهای کوک بلند بشه که کوک نزاشت و دوباره باعث نشستن اته روی دیک کوک شد)
کوک:هومممم...(ناله مردونه و بم)
کوک:اته تو که نمیدونی ...حتی از روی شلوارم منو ارضا میکنی.....هوممم(ناله مردونه بم)
ات:کوک...کوک..حالت خوبه..من میترسم..تروخدا به خودت بیا(بغض فراوان)
کوک:فقط یه راه مونده ....تا نصف راه روی پام بشینی ...(بم)
ات:کوک لطفا میخوام بشینم روی صندلیی(بغض)
کوک:فقط ببینم اشکت دربیاد من میدونمو تو...حق ریختن مروارید های منو نداری....و همینی که گفتم.....
ات:نمیتونم ...من حالم خرابه ... من پریوودممم(گریه و داد)
کوک:(یهو کوک حالت متعجب به خودش گرفت)
کوک:چی...چرا زود تر نگفتی ....
ات:اییی.....(دلش درد میکنه بخاطر دوره ماهیانه)
ات:دلم درد میکنهه(گریههه فراوان)
کوک:نگام کن اته...(که یهو که قرص از توی داشبورد دراورد و گذاشت دهن اته و اب رو از توی داشبورد دراورد و داد بهش خورد...)
(اته رو گذاشت روی صندلی و کتش رو انداخت روی پاهای لختش تا دردش بدتر نشه...)
کوک:اته میگم بیا بریم خونه..حالت مکنه بدتر بشه..(یکم نگران)
ات:نمیدونم...(چشماشو بسته و سرشو تکیه و صندلی داده و دستش روی دلشه)
کوک:بریم خونه ..اوکی منم خودم فردا تولد رفیقم دعوت شدم..باهم میریم ..اوکی..
ات:با..شه...(دستش روی دلشه و به خودش میپیچه...)
که کوک به مکس زنگ زد...
کوک:الو مکس..
مکس:کجا موندین ..چرا پشت سرمون نبودین...
کوک:نگاه کن اته زیاد حالش خوب نیست نمیتونیم بیایم...
مکس:اها پریود شده ..اون وقتی پریود میشه خیلی دلش و رونش درد میگیره لطفا بهش یه مسکن بده و یه کیسه ابگرم رو بزار روی شکمش و دلش رو ماساز بده..مواظبش باش چون دختر لطیفیه نسبت به درونش..اوکیه..؟
کوک:مثل چشمام مواظبشم و همشونو تک به تک انجام میدم....
مکس:فعلا...
کوک:بای
...................................................................................................................................................................
خماری خوب چیزیهه نههه
پارت بعدی یه حس حال خیلی خوبی داره.............
۲۳.۹k
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.