گل پژمرده
گل پژمرده
پارت هشتم
تهیونگ: رسیدیم به شهربازی ماشین رو پاک کردم و رفتیم تو صف بلیط فروشی وایسادیم. جلومون یه خانم با یه دختر کوچولو وایساده بود،دخترش خیلی کیوت بود با خودم گفتم: وای دلم برای می سان خیلی تنگ شده بود ا/ت:وقتی رسیدیم شهربازی توی صف بلیت فروشی بودیم چند تا مرد پشت سرم وایساده بودن. بلیتم رو گرفتم می سان گیر داد اول ماشین سوار شه منم قبول کردم وایسادم تا بازی کردنش رو تماشا کنم بغل ماشین سواری کشتی پرنده بود که دیدم جیمین و جونگ کوک و تهیونگ بغلم ن خشکم زد تا اومدم سلام کنم و بغلشون کنم صدای جیغ می سان بلند شد و تو یه چند ثانیه دستش پر خون شد. جیمین : بغلمون ماشین سواری بود ما تو صف کشتی پرنده وایستاده بودیم یه خانمی بغلم ایستاده بود و دخترش که انگار سوار اسباب بازی شده بود رو نگاه میکرد که چشمش خورد به من تا اومد چیزی بگه یکی از بچه ها جیغ زد و دستش پر خون شد که انگار دخترش بود و داد زد می سان خوبی؟ با شنیدن اسم می سان سه تاییمون برگشتیم جونگ کوک: وایستاده بودیم تو صف کشتی پرنده که صدای خانومی اومد که داد میزد می سان خوبی؟ سریع برگشتم و پشت سرم رو دیدم اون اون ا/ت بود.جونگ کوک: اون واقعا ا/ت یا چشمام اشتباه میبینن جیمین: نه واقعا خودشه دویدم سمتش می سان رو بغل کردم و دستش رو دیدم (اگه یادتون باشه جیمین دکتره) و باند پیچیش کردم. ا/ت : داشتم دست می سان رو میدیدم که جیمین با موهای صورتیش می سان رو بغل کردو دستش رو بست. بعد از این کار برای اینکه دیگ گریه نکنه و آروم بشه براش شیر کاکائو خرید.رفتیم باهم یه جا نشستیم جونگ کوک:کوچولو از اون موقع که دیدمت خیلی بزرگ شدیااا داشتم حرف میزدم که چشمم خورد به گردنبندی که ۶ سال پیش به می سان دادم اوووو هنوز این گردنبند رو داری؟ ا/ت:معلومه که داره راستی چرا بهم نگفتید قراره بیاین پاریس جیمین: قرار بود سوپرایزت کنیم ولی خب همدیگه رو اینجوری دیدیم.تهیونگ: هنوز تو شک بودم که می سان من دختر من انقدر بزرگ شده زیاد شبیه ا/ت نبود رفتم سمتش و بغلش کردم و گفتم دوست داری بریم بازی کنیم؟ می سان : آره ا/ت:داشتیم حرف میزدیم که تهیونگ اومد می سان رو بغل کردو گفت دوست داری بریم باهم بازی کنیم ؟ و می سان هم قبول کرد که جیمین و جونگ کوک هم گفتن ما هم میخوایم بازی کنیم خندیدن و جونگ کوک دست من رو کشید گفت بیا بریم دیگه ا/ت: باشه بریم....
پارت هشتم
تهیونگ: رسیدیم به شهربازی ماشین رو پاک کردم و رفتیم تو صف بلیط فروشی وایسادیم. جلومون یه خانم با یه دختر کوچولو وایساده بود،دخترش خیلی کیوت بود با خودم گفتم: وای دلم برای می سان خیلی تنگ شده بود ا/ت:وقتی رسیدیم شهربازی توی صف بلیت فروشی بودیم چند تا مرد پشت سرم وایساده بودن. بلیتم رو گرفتم می سان گیر داد اول ماشین سوار شه منم قبول کردم وایسادم تا بازی کردنش رو تماشا کنم بغل ماشین سواری کشتی پرنده بود که دیدم جیمین و جونگ کوک و تهیونگ بغلم ن خشکم زد تا اومدم سلام کنم و بغلشون کنم صدای جیغ می سان بلند شد و تو یه چند ثانیه دستش پر خون شد. جیمین : بغلمون ماشین سواری بود ما تو صف کشتی پرنده وایستاده بودیم یه خانمی بغلم ایستاده بود و دخترش که انگار سوار اسباب بازی شده بود رو نگاه میکرد که چشمش خورد به من تا اومد چیزی بگه یکی از بچه ها جیغ زد و دستش پر خون شد که انگار دخترش بود و داد زد می سان خوبی؟ با شنیدن اسم می سان سه تاییمون برگشتیم جونگ کوک: وایستاده بودیم تو صف کشتی پرنده که صدای خانومی اومد که داد میزد می سان خوبی؟ سریع برگشتم و پشت سرم رو دیدم اون اون ا/ت بود.جونگ کوک: اون واقعا ا/ت یا چشمام اشتباه میبینن جیمین: نه واقعا خودشه دویدم سمتش می سان رو بغل کردم و دستش رو دیدم (اگه یادتون باشه جیمین دکتره) و باند پیچیش کردم. ا/ت : داشتم دست می سان رو میدیدم که جیمین با موهای صورتیش می سان رو بغل کردو دستش رو بست. بعد از این کار برای اینکه دیگ گریه نکنه و آروم بشه براش شیر کاکائو خرید.رفتیم باهم یه جا نشستیم جونگ کوک:کوچولو از اون موقع که دیدمت خیلی بزرگ شدیااا داشتم حرف میزدم که چشمم خورد به گردنبندی که ۶ سال پیش به می سان دادم اوووو هنوز این گردنبند رو داری؟ ا/ت:معلومه که داره راستی چرا بهم نگفتید قراره بیاین پاریس جیمین: قرار بود سوپرایزت کنیم ولی خب همدیگه رو اینجوری دیدیم.تهیونگ: هنوز تو شک بودم که می سان من دختر من انقدر بزرگ شده زیاد شبیه ا/ت نبود رفتم سمتش و بغلش کردم و گفتم دوست داری بریم بازی کنیم؟ می سان : آره ا/ت:داشتیم حرف میزدیم که تهیونگ اومد می سان رو بغل کردو گفت دوست داری بریم باهم بازی کنیم ؟ و می سان هم قبول کرد که جیمین و جونگ کوک هم گفتن ما هم میخوایم بازی کنیم خندیدن و جونگ کوک دست من رو کشید گفت بیا بریم دیگه ا/ت: باشه بریم....
۶.۲k
۲۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.