گل پژمرده
گل پژمرده
پارت هفتم
تهیونگ: بعد از اینکه در زدم وارد اتاق شدم بعد از دیدن ا/ت خشکم زدو سر جام میخ کوب شدم.ا/ت: در زد و اومد تو تا منو دید خشکش زد که گفتم خوش اومدید بفرمایید تهیونگ: ممنون ا/ت: چیزی میخورید؟ تهیونگ:بله لطفا یه قهوه ا/ت: قهوه هامون رو که خوردیم بردمش و کل گالری رو بهش نشون دادم و حتی یه تابلو نقاشی که خودم کشیده بودم رو خرید. بعدش رفت منم دیگه کارم تموم شده بود از ماریا خداحافظی کردم و رفتم می سان رو از مهد ببرم خونه راستی دو روز دیگه تولد ۶ سالگی می سان پس بذار امشب ببرمش شهر بازی. ا/ت:می سان دوست داری امشب بریم شهربازی؟ می سان:آخ جون شهربازی هوراااا شهربازی🥳 ا/ت:باشه کوچولو حالا آروم تر تو ماشین خطرناکه...رفتیم خونه، می سان رو بردم حموم بعد از اینکه از حموم اومدیم رفت خوابید،منم اسباب بازی هاشو جمع کردم تو این فکر بودم که چرا تهیونگ به پاریس اومده؟نکنه میخواد می سان رو ازم بگیره ؟ قطعا فقط بخاطر اینکه از گالری بازدید کنه که نیومده. تهیونگ ادمی نیست که بخاطر یه چیز الکی این همه راه رو بیاد.حتما برای ماه عسل با همسرش اومده واییییی اصلا به من چه؟ هر کاری میخواد بکنه ولی سمت منو دخترم نیاد.بعداز کلی حرف زدن با خودم رفتم کنار می سان خوابیدم . بعد که بلند شدیم خودم حاضرشدم و می سان رو هم آماده کردم و موهاش رو خرگوشی بستم خیلی کیوت شده بود کتم رو پوشیدم و سوار ماشین شدیم تو راه همش اهنگ دوستای تهیونگ رو گوش میداد حتی تهیونگ یک بار هم باهاشون اهنگ داده بود بیرون و می سان بیشتر آهنگی که تهیونگ خونده بود رو بیشتر دوست داشت می سان:مامان من اگه یه بار آقای کیم تهیونگ رو ببینم بغلش میکنم و بهش میگم چرا خواننده نمیشه ا/ت:بلد از شنیدن این حرفش بغض تو گلوم نشست و با خودم گفتم اگه بفهمه پدرشه از خوشحالی سکته میکنه. (هر کی با دیدن همچنین پدر خوشتیپی سکته میکنه😂) جیمین :حاضر شدیم و توی ماشین ۳ تایی نشستیم تهیونگ رانندگی میکرد. تهیونگ :بچه ها اگر بگم امروز رئیس گالری که اون تابلو رو ازش خریدم کیه باورتون نمیشه جونگ کوک:خب کیه؟ تهیونگ:ا/ت جیمین و جونگ کوک: چییییی؟ تهیونگ:آره خودم هم تعجب کردم جونگ کوک: خب چیزی راجب بهت راجب چند سال پیش نگفت؟ تهیونگ:نه فقط راجب کار صحبت کردیم. رسیدیم شهر بازی و.....
پارت هفتم
تهیونگ: بعد از اینکه در زدم وارد اتاق شدم بعد از دیدن ا/ت خشکم زدو سر جام میخ کوب شدم.ا/ت: در زد و اومد تو تا منو دید خشکش زد که گفتم خوش اومدید بفرمایید تهیونگ: ممنون ا/ت: چیزی میخورید؟ تهیونگ:بله لطفا یه قهوه ا/ت: قهوه هامون رو که خوردیم بردمش و کل گالری رو بهش نشون دادم و حتی یه تابلو نقاشی که خودم کشیده بودم رو خرید. بعدش رفت منم دیگه کارم تموم شده بود از ماریا خداحافظی کردم و رفتم می سان رو از مهد ببرم خونه راستی دو روز دیگه تولد ۶ سالگی می سان پس بذار امشب ببرمش شهر بازی. ا/ت:می سان دوست داری امشب بریم شهربازی؟ می سان:آخ جون شهربازی هوراااا شهربازی🥳 ا/ت:باشه کوچولو حالا آروم تر تو ماشین خطرناکه...رفتیم خونه، می سان رو بردم حموم بعد از اینکه از حموم اومدیم رفت خوابید،منم اسباب بازی هاشو جمع کردم تو این فکر بودم که چرا تهیونگ به پاریس اومده؟نکنه میخواد می سان رو ازم بگیره ؟ قطعا فقط بخاطر اینکه از گالری بازدید کنه که نیومده. تهیونگ ادمی نیست که بخاطر یه چیز الکی این همه راه رو بیاد.حتما برای ماه عسل با همسرش اومده واییییی اصلا به من چه؟ هر کاری میخواد بکنه ولی سمت منو دخترم نیاد.بعداز کلی حرف زدن با خودم رفتم کنار می سان خوابیدم . بعد که بلند شدیم خودم حاضرشدم و می سان رو هم آماده کردم و موهاش رو خرگوشی بستم خیلی کیوت شده بود کتم رو پوشیدم و سوار ماشین شدیم تو راه همش اهنگ دوستای تهیونگ رو گوش میداد حتی تهیونگ یک بار هم باهاشون اهنگ داده بود بیرون و می سان بیشتر آهنگی که تهیونگ خونده بود رو بیشتر دوست داشت می سان:مامان من اگه یه بار آقای کیم تهیونگ رو ببینم بغلش میکنم و بهش میگم چرا خواننده نمیشه ا/ت:بلد از شنیدن این حرفش بغض تو گلوم نشست و با خودم گفتم اگه بفهمه پدرشه از خوشحالی سکته میکنه. (هر کی با دیدن همچنین پدر خوشتیپی سکته میکنه😂) جیمین :حاضر شدیم و توی ماشین ۳ تایی نشستیم تهیونگ رانندگی میکرد. تهیونگ :بچه ها اگر بگم امروز رئیس گالری که اون تابلو رو ازش خریدم کیه باورتون نمیشه جونگ کوک:خب کیه؟ تهیونگ:ا/ت جیمین و جونگ کوک: چییییی؟ تهیونگ:آره خودم هم تعجب کردم جونگ کوک: خب چیزی راجب بهت راجب چند سال پیش نگفت؟ تهیونگ:نه فقط راجب کار صحبت کردیم. رسیدیم شهر بازی و.....
۵.۶k
۲۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.