فیک عشق غمارباز
پارت۲
جونگ کوک: تو دست اول باختم خیلی حرصم گرفت دوباره بازی کردیم بازم باختم و بازم باختم
گلوریا: بازم میخواین بازی کنین؟؟هه شما که خیلی ادعا داشتید پس چیشد
جونگ کوک : شما چی دارید میگید...................هههه😏اره باختم
گلوریا: خب پس قبو....
جونگ کوک: نوکر شرطمون با فلور چی بود
نوکر: این بود که اگه باختید هشت صد دلار بهشون بدید و اگه باختید اون باید برای شب یه دختر بهتون بدن
جونگ کوک: خب من میزنم زیر شرطمون و برای شب هم این دختر خوبه😏😈
گلوریا: صبر کن منظورت منم!
جونگ کوک: خود خودتی
گلوریا: شما چجور ادمایی هستید میزنید زیر حرفاتون؟
جونگ کوک: بعضی وقتا خوبه ادم بزنه زیر شرطش و حرفاش
گلوریا: عمرا بتونی به من دست بزنی
جونگ کوک: به بادیگاردا اشاذه کردم که بگیرنش
گلوریه: نیاین جلو بهشون بگو به من دست نزنن گفتم بگووو (با داد)
اسلحمو دراوردم و گرفتم سمت جونگ کوک
گفتم بهشون بگو نیاین جلو وگرنه بهت شلیک میکنم
یهو از پشت به اندازه ی بیست نفر رو سرم اسلحه گذاشتن
جونگ کوک: وای خانم عصبانی شد ولی راحت باش اگه تو به من یه تیر بزنی اینا بیتا تیر بهت میزنن
پس به نفعت با من بیای
گلوریا: (برات دارم مرتیکه لاشی)
دستمو ول کنید ....گفتم ولم کنید ........اگه نزارید برم.......ولم کنیدددددددد
جونگ کوک: پالتمو بیار
_چشم.....بفرمایید
گلوریا: منو پرتم کردن تو ماشین و اون عوضیم پشت سرم سوار ماشین شد
در و باز کن بزار برم عوضی
جونگ کوک: شیشششش زیاد رو مخ من بری اول بهت دست درازی میکنم بعدم میکشمت میندازمت تو دریا پس رو مخ من نرو
گلوریا: ( نمیزارم به خواستد برسی مرتیکه اشغال )
بعد یه ربع ماشین وایساد و درباز شد و بادیگاردا دستمو بزور گرفتنو اوردنم پایین چه عمارت خوشگلی بود...........ولی همینجوری دست پا میزدم که ولم کنن منو بردن تو ی اتاق و پرتم کردن رو تخت و در و از پشت قفل کردن
هیییییی درو باز کنیددد با شماممممم......
عوضیا دارم براتون................
بعد یه پنج دقیقه عثبانیتم فروکش کرد به اتاق نگاه کردم.......اتاق قشنگی بود همچیش سیاه همونجور که دوست دارم بلند شدم به وسایل دست زدم و نگاه کردم که یهو در قفلش باز شد و دیدم اون عوضی اومد تو
جونگ کوک: میبینم که از اتاق خوشت اومده 😏😏
گلوریا: چی میگی ؟؟؟برو کنار بزار برم........رفتم میخواستم از بغلش رد شم که بازومو گرفت کشید سمت خودش
یه لحظه باهم چشم تو چشم شدیم
جونگ کوک: تا کارم باهات تموم نشده حق نداری بری.....
گلوریا: مرتیکه عوضی تو فکر کردی کی هستی هااا؟؟؟بزار خودم بگم تو یه حیوون وحشی که فقط زورش به دخترا میرسه و میخواد فقط باهاشون حال کنه
جونگ کوک: تو درست میگی باشه اصلا من اشغالم تو خوبی تو خودت فکر کردی کی هستی؟؟یه هرزه به تمام معنا که میاد تو غمارخونه با من غمار بازی میکنه......الانم زیاد حرف نزن و بزار کارمو بکنم
گلوریا: یهو منو انداخت رو تخت و دکمه ی پیرنشو باز کرد اومد روم و داشت میومد سمتم
چشامو بستم و روهم فشار دادم و سرمو هی تکون میدادم و میگفتم به من دست نزن
یهو.................
لایک کنید ممنونم☺☺
جونگ کوک: تو دست اول باختم خیلی حرصم گرفت دوباره بازی کردیم بازم باختم و بازم باختم
گلوریا: بازم میخواین بازی کنین؟؟هه شما که خیلی ادعا داشتید پس چیشد
جونگ کوک : شما چی دارید میگید...................هههه😏اره باختم
گلوریا: خب پس قبو....
جونگ کوک: نوکر شرطمون با فلور چی بود
نوکر: این بود که اگه باختید هشت صد دلار بهشون بدید و اگه باختید اون باید برای شب یه دختر بهتون بدن
جونگ کوک: خب من میزنم زیر شرطمون و برای شب هم این دختر خوبه😏😈
گلوریا: صبر کن منظورت منم!
جونگ کوک: خود خودتی
گلوریا: شما چجور ادمایی هستید میزنید زیر حرفاتون؟
جونگ کوک: بعضی وقتا خوبه ادم بزنه زیر شرطش و حرفاش
گلوریا: عمرا بتونی به من دست بزنی
جونگ کوک: به بادیگاردا اشاذه کردم که بگیرنش
گلوریه: نیاین جلو بهشون بگو به من دست نزنن گفتم بگووو (با داد)
اسلحمو دراوردم و گرفتم سمت جونگ کوک
گفتم بهشون بگو نیاین جلو وگرنه بهت شلیک میکنم
یهو از پشت به اندازه ی بیست نفر رو سرم اسلحه گذاشتن
جونگ کوک: وای خانم عصبانی شد ولی راحت باش اگه تو به من یه تیر بزنی اینا بیتا تیر بهت میزنن
پس به نفعت با من بیای
گلوریا: (برات دارم مرتیکه لاشی)
دستمو ول کنید ....گفتم ولم کنید ........اگه نزارید برم.......ولم کنیدددددددد
جونگ کوک: پالتمو بیار
_چشم.....بفرمایید
گلوریا: منو پرتم کردن تو ماشین و اون عوضیم پشت سرم سوار ماشین شد
در و باز کن بزار برم عوضی
جونگ کوک: شیشششش زیاد رو مخ من بری اول بهت دست درازی میکنم بعدم میکشمت میندازمت تو دریا پس رو مخ من نرو
گلوریا: ( نمیزارم به خواستد برسی مرتیکه اشغال )
بعد یه ربع ماشین وایساد و درباز شد و بادیگاردا دستمو بزور گرفتنو اوردنم پایین چه عمارت خوشگلی بود...........ولی همینجوری دست پا میزدم که ولم کنن منو بردن تو ی اتاق و پرتم کردن رو تخت و در و از پشت قفل کردن
هیییییی درو باز کنیددد با شماممممم......
عوضیا دارم براتون................
بعد یه پنج دقیقه عثبانیتم فروکش کرد به اتاق نگاه کردم.......اتاق قشنگی بود همچیش سیاه همونجور که دوست دارم بلند شدم به وسایل دست زدم و نگاه کردم که یهو در قفلش باز شد و دیدم اون عوضی اومد تو
جونگ کوک: میبینم که از اتاق خوشت اومده 😏😏
گلوریا: چی میگی ؟؟؟برو کنار بزار برم........رفتم میخواستم از بغلش رد شم که بازومو گرفت کشید سمت خودش
یه لحظه باهم چشم تو چشم شدیم
جونگ کوک: تا کارم باهات تموم نشده حق نداری بری.....
گلوریا: مرتیکه عوضی تو فکر کردی کی هستی هااا؟؟؟بزار خودم بگم تو یه حیوون وحشی که فقط زورش به دخترا میرسه و میخواد فقط باهاشون حال کنه
جونگ کوک: تو درست میگی باشه اصلا من اشغالم تو خوبی تو خودت فکر کردی کی هستی؟؟یه هرزه به تمام معنا که میاد تو غمارخونه با من غمار بازی میکنه......الانم زیاد حرف نزن و بزار کارمو بکنم
گلوریا: یهو منو انداخت رو تخت و دکمه ی پیرنشو باز کرد اومد روم و داشت میومد سمتم
چشامو بستم و روهم فشار دادم و سرمو هی تکون میدادم و میگفتم به من دست نزن
یهو.................
لایک کنید ممنونم☺☺
۱۰۴.۲k
۰۸ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.