امروز ساعت شیش عصر بود خسته بودم تلویزیون روشن مو

﹆ׂׂ ˖ امروز ساعت شیش عصر بود، خسته بودم تلویزیون روشن مونده بود...داشت کازابلانکا رو میداد.
ایلسا گفت: می تونم یه داستان برات تعریف کنم؟
ریک جواب داد: پایان عجیبی داره؟
ایلسا گفت: هنوز پایانش رو نمی دونم!
ریک هم گفت: خب تعریف کن شاید پایانی براش پیدا کنیم...
من گفتم پس پایان ما چی میشه؟
تو کنارم نشستی، خندیدی...گفتی پایانی وجود نداره...همش درد بی انتهاست...

#تهیونگ
#دزیره
دیدگاه ها (۳)

آتش

﹆ׂׂ ˖ _ تهیونگ؟ + جانم؟ _ اگه یه روز به هم نرسیم...چی میشه؟...

﹆ׂׂ ˖ جرج برنارد شاو میگه: عشق خطای فاحش فرد در تمایز یک آدم...

﹆ׂׂ ˖ ما هیچوقت قبل از این گناهکار نبودیم...اما اگر این عشق ...

تک پارتی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط