اوناون همون پسره بود که بهش گفتم گراز و کوروای گاوم زایید پسر وزیر ...
𝖙𝖍𝖊 𝖆𝖗𝖒𝖘 𝖔𝖋 𝖋𝖆𝖙𝖊:⁷
اون...اون همون پسره بود که بهش گفتم گراز و کور....وای گاوم زایید! پسر وزیر بود وقتی منو دید نیشخند زد و جلو اومد و دستشو جلو آورد
.... : سلام،تهیونگم و...؟
باید خودمو جمع و جور کنم که فکر نکنه از موقعیتش شکه شدم یا پشیمون شدم که بهش گفتم گراز...ولی حقیقت بود نباید اون طوری اسب سواری میکرد
لبخند شیطونی زدم و باهاش دست دادم
نلا: نلا هستم...نلا واتسون(نیشخند)
وقتی واکنشم رو دید نیشخند زد و راهشو ادامه داد...وای دلم میخواد بکوبونم تو دهنش...با اون نگاهش...مامانم برای غذا دعوت شون کرد و رفتیم سر میز غذا...از بدشانسم جلوش نشسته بودم، زل زده بود بهم...که یهو وزیر شروع کرد...اینجا اول کسایی که بزرگ ترن اگه غذا رو شروع کردن بقیه هم شروع میکنن...این موقعیت خیلی افتضاح بود...
غذا تموم شد..رفتیم توی پذیرایی تقریباً یه نیم ساعت با حرف های چرتو پرت درباره ی کار و تجارت داخل قصر گذشت...که جمله ای که دلم نمیخواست رو شنیدم
ماری: نلا جان...نظرت چیه با تهیونگ یه سر برین داخل حیاط صحبت کنید؟
نگاهی به مامانم کردم که متوجه شدم با نگاهش میگفت اگه نری بد میبینی منم با بی میلی بلند شدم و روبه تهیونگ گفتم
نلا: بیا دنبالم
رفتیم توی حیاط
اون...اون همون پسره بود که بهش گفتم گراز و کور....وای گاوم زایید! پسر وزیر بود وقتی منو دید نیشخند زد و جلو اومد و دستشو جلو آورد
.... : سلام،تهیونگم و...؟
باید خودمو جمع و جور کنم که فکر نکنه از موقعیتش شکه شدم یا پشیمون شدم که بهش گفتم گراز...ولی حقیقت بود نباید اون طوری اسب سواری میکرد
لبخند شیطونی زدم و باهاش دست دادم
نلا: نلا هستم...نلا واتسون(نیشخند)
وقتی واکنشم رو دید نیشخند زد و راهشو ادامه داد...وای دلم میخواد بکوبونم تو دهنش...با اون نگاهش...مامانم برای غذا دعوت شون کرد و رفتیم سر میز غذا...از بدشانسم جلوش نشسته بودم، زل زده بود بهم...که یهو وزیر شروع کرد...اینجا اول کسایی که بزرگ ترن اگه غذا رو شروع کردن بقیه هم شروع میکنن...این موقعیت خیلی افتضاح بود...
غذا تموم شد..رفتیم توی پذیرایی تقریباً یه نیم ساعت با حرف های چرتو پرت درباره ی کار و تجارت داخل قصر گذشت...که جمله ای که دلم نمیخواست رو شنیدم
ماری: نلا جان...نظرت چیه با تهیونگ یه سر برین داخل حیاط صحبت کنید؟
نگاهی به مامانم کردم که متوجه شدم با نگاهش میگفت اگه نری بد میبینی منم با بی میلی بلند شدم و روبه تهیونگ گفتم
نلا: بیا دنبالم
رفتیم توی حیاط
- ۴.۶k
- ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط